#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_63
سوار ماشین شدیمو ساناز رسوندم خونش بعدم رفتم خونه.شب که ساعت و به بابا ومامانو ارسام نشون دادم همشون خوششون اومد.وقتی هم که قیمتشو با یه لبخند ژیکــــــــــــــــــــــوند گفتم ارسام خواست دعوام کنه ولی بابا گفت خیلی هم کاره خوبی کردی باباجوون☺️
********
خووووب همه چی خوبه.الان پنج شنبه شبه ومنم دارم اماده میشم برم جشن تولد.ینی اماده که شدم.سایه ملیح ابی ومشکی زدم پشت چشام.یه خط چشم یه رژلب صورتی خوشگل.موهامم ازاد دورم ریختم و پایینشو فرهای ریزدادم.تلی هم که خریدموزدم به موهام.جلوشم ریختم کنارصورتم.لباس ابی که خریدمو پوشیدم کتشم روش.چکمه هامم پوشیدم درنتیجه نیازی به جوراب شلواری نیست.خوب من اماده ام.یه روسری ابی کاربنی بزرگ سرم کردم موهامم بالای سرم جمع کردم.پالتوی مشکیموهم برداشتم.یه کیف کتابی ابی کاربنی که روش نگین داشت.گوشیو رژمم انداختم تو کیفمو ازاتاق رفتم بیرون.همزمان بامن ارسامم از اتاقش اومد بیرون.یه سوت بلند واسش زدم.کت شلوار خوش دوخت تنگ مشکی.پیراهن سفیدو کروات مشکی.عضلاتش از روی کتم معلوم میشد.دکمه کتش و بسته بودودستشم گذاشته بود توجیب شلوارش.بابا چه تیکه ای دستم بوده ومن متوجش نشده بودم
-جوووونم بابا ارسام چه کررردی باخودت!😍
+خوب شدم؟
-عاالی شدی بعدم صدامو کلفت کردمو گفتم:از کنارمن جم نمیخوریاا ضعیفه.فهمیدی؟؟
+اینوکه من باید به توبگم الی خانوم.ازکنارم جم نمیخوریاا
-چشم داداشی توجووون بخواه کیه که بـــده؟
+منودست میندازی؟
-من غلط بکنم
+وایستا تا نشونت بدم الی خانوم.
بعدم افتاددنبالم چند دور دورطبقه بالا دوییدمو جیغ زدم ارسامم دنبالم.و مث همیشه زورش ازمن بیشتر بودو اومدمنو ازپشت گرفت تو بغلش.همون موقع باباومامان دست دردست هم از اتاقشون اومدن بیرون.مامان مث همیشه یه لباس شب بلند که یه دنباله کوتاه داشت وروشم بالای لباس باطلایی کارشده بود.لباسش تقریبا پوشیده بود.پس نیازی به روپوش یا کت نداشت.یه لباس یقه هفت که ایتیای سه ربع داشت.موهاشوهم فرداده بود.یه ارایش ملیحم روی صورتش بود.باباهم مث ارسام کت شلوار مشکی پوشیده بود.الهی من قربونشون بشممممم که اینقدر خوشگلن(اووه اووه)
+اوووویییی شمادوتا!من صاحاب دارما!(باعشق به بابا خیره شد)چشا درویـــش
romangram.com | @romangram_com