#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_48
+اصلــــــــــــــــن
-بعله پس چی فکرکردی؟
+هیچی
رفتم تواتاقم.نشستم دورازجونم مث اســـــــــــــــــــــب خوابیدم حالامگه خوابم میاد.حس درس خوندن هم که نیست!آهاا.لب تاب اپلمو برداشتمو رفتم توچتروم.البته مشتی چت!!چتروم مخصوص بروبچ مشهـــــــــدے!اوووپس
تا ساعتای ۴و۵ با پنج شیش نفری یه جا قرارگذاشتم.از۳،۴نفرم شماره گرفتم که بزنگم به ۲،۳ نفرم شماره دادم که بزنگن معلوم نی شماره ها مال کدوم بدبختایی بود خخخخ
ساعتای نزدیکای ۶بودکه دیگه چوب کبریت لازم شدم😌ازچتروم خارج شدمو لب تابوگذاشتم کنار.فرداساعت ۱۰تا۱۲ و۱ تا۳ کلاس داشتم.ساعت کنارتختو واسه ساعت ۸ کوک کردمو خوابیدم💤💤
********
صبح دوباره باصدای نکره این ساعت لامذهب بیدارشدم.بادستم محکم زدم رو ساعت.من نمیدونم چیجوریه که این ساعت با ضربه های من ناکارنشده؟🤔الله واعلم!
+اووهوووکـــــــ حجت الاسلام
-اول صبحی باز توگیردادی؟؟
+باشه بابا غلط کردم
-افرین
ساعت ۸بود.رفتم یه دوش مختصر گرفتم.سریع موهامو خشک کردم.یه رژ لب و واسه تنوع یه خط چشمم کشیدم توچشام.اهااا خوبه!یه شلوار کتون طوسی جذب،مانتومشکی یه طرفه و مقنعه مشکی هم انداختم سرم.کولمو برداشتم و رفتم پایین.هیچکی خونه نبود.عزت خانوم سریع واسم میزوچیدو منم جلدی خوردمو زدم ازخونه بیرون.وچون که حوس سرعت کرده بودم با سرعت توخیابونا ازبین ماشینا لایی میکشیدم و یه ۱۰۰ تومن ناقابلم به علت سرعت و لایی غیرمجاز گذاشتم رودست ددی جون.ماشینوبردم پارکینگ دانشگاه.بچه ها هنوز نیومده بودن.منم رفتم گوشه کلاس نشستم ومنتظر بچه هاشدم.سرم وگذاشتم روی پشتی صندلی و چشمامو بستم.چنددقیقه بعد احساس کردم صندلی داره ازپشت میفته.سریع چشمامو بازکردمو ازصندلی پریدم پایین.بعـــــــــله سانی مهری بهی باز درحال کرم ریختن بودن
+ببینم شما نمیتونین یه روز ازکرم ریختن روی سر منه بدبخت صرف نظرکنین؟هعـــی خدا.موقعی که خدا کرماروتقصیم میکرد من کجا بودم اخههههههههه؟!!😩😫
romangram.com | @romangram_com