#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_47
باکمک مامان و عزت خانوم میزوچیدیم.شام سالادماکارونی بود وماکارونی ومخلفاات کامل
-راستی مامی
+جونم؟😳
-اخرهفته برنامه ای نداری؟؟
+نه هنوزکه.اگه خبری بشه بهت میگم
-خواخه قرارشده به بچه ها بگم برنامه کوه بچینن اگه شوما برنامه ای نداشته باشین
+خوحالا به دوستات بگو پس فردا بهشون خبرمیدی.اگر برنامه ای باشه بابات فردابهت میگه
-وا!مامان بهت میگه ینی چی؟مگه توخودت خبرداری؟؟
+آره یه چیزایی از همایون شنیدم
-خوچه کاریه.خودت بهم بگودیگه
+نه دیگه خودش بهت میگه
-هعـــــی باشه پس با این حساب بگم به بچه ها بگم برنامه کنسل شد
+دیـــــــــــــگه...
بعدم بدون هیچ حرفی غذامونو خوردیم.بعداز اتمام غذا رفتم بالا.مامانم غذاهای بابارو برداشت و رفت تواتاق کاربابا.ماکه حسودنیستیم!!!!!
romangram.com | @romangram_com