#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_46

************
یه لایه چشممو باز کردم اتاقم درتاریکی مطلق فرورفته بود.مث جت پاشدم.وا چرااتاق اینقدرتاریکه؟؟من چندساعته خوابم؟الان ساعت چنده؟ساعت روی دیوارونگاه کردم.دیده نمیشد.بلندشدموتواون تاریکی دنبال گوشیم گشتم.بعد از چند دقیقه کاووش پیداشد.توکولم که کنارتخت افتاده بود پیداش کردم.اووه اووه ساعت۹ بود.۵ساعتــــــــــــــــــــ خوابیدم.ببینم ینی هیچکی تواین خونه پیدانمیشه بیاد منوبیدارکنه؟هعـــــے خداا
بلندشدم رفتم تودشوویی.صورتم وحشتناک بادکرده بود.چنددقیقه گرفتم زیراب یـــــــــــــــــخ تابلکم پفش بخوابه.یکم که بهترشد لباس خوابموبایه تیشرت قرمزوشلوارک مشکی عوض کردمورفتم بیرون.اول رفتم اتاق ارسام.درزدم ولی صدایی نشنیدم.دروبازکردم هیشکی نبود.اتاق مامان باباهم که نمیشه رفت.پس بیخیال شدم ورفتم پایین.البته از پله هاکه نه!ازنرده ها لیز خوردم یوهــــــــــــــــــــــــــــــووو
مامان پایین رومبل جلوTV نشسته بودوGem نیگاه میکرد
-مامان خانومی یه وقت توزحمت نیوفتی بیای یه خبر ازم بگیری ببینی زندم!!مردم!!
+چرا عزیزم.اومدم اتاقت دیدم به خـرس گفتی زکی عین خـــر خواب بودی بیدارکردن توهم که کار حضرت فیله.واسه همین بیخیالت شدم😳
نه به عزیزم اولش! نه به فوحشای بعدش!😒
-دست شما دردنکنه
+خواهش گلم.حالام چیزی نشده فقط یکم بیشترخوابیدی.الانم بیا شام بخوریم.
-باباوارسام کجان؟
+بابات تواتاق کارشه.ارسامم که دیـگه...
-بیرونه بعله.بابا واسه شام نمیاد؟
+میبرم واسش بالا.
-اووکــــــــــــے بریم بخوریم

romangram.com | @romangram_com