#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_49

بهی+دشـــــــــــــــوویی😎😂
بعدم هرسه شون به علاوه همه بچه های کلاس زدن زیرخنده خودمم خندم گرفته بود اخه خیلی باحال گفت
-بمیـــــربابا
سانی+ایـــش بیجنبه!
-بیجنبه عمته بیشعور!اخه من چندباربگم موقعی که خوابم نبایداذیتم کنی؟؟
سانی+مگه اون ارسام نبود خوشش نمیومد؟🤔
-خومنم خوشم نمیاد
مهری+خووشرمنده اخلاق ورزشیت ابجی.ببخش دفعه دیگه تکرار نمیشه
روصندلی نشستم دست به سینه
-امیدوارم....
همون موقع استاد اومدتوکلاس.دوساعت فقط یه ریز به فک مبارک زحمت داد.ایش سرم رف.بعدم گفت کلاس تمومه
-بچه ها من رفتم بوفه شمام سریع بیاین
بعدم سریع همراه استاد پشت سرش ازکلاس رفتم بیرون.توراهرو داشتم میرفتم که چشمم خورد به دوستای همون پسره اوممممم چی بوداسمش؟؟!!!اومممم....اهااا ارتین.شهاب ومهدیاربودن.تیپ زده بودن دخترکـــــــش.یه نگاه به سرتاپای من انداختن کلشونو تکون دادنو ازکنارم ردشدن.منم که کلا بی تفاوت.رفتم سمت بوفه یونی.واسه خودم یه ذرت مکزیکی سفارش دادم.اخه خییلی گشنم بود.داشتم میخوردم که بچه هاهم اومدن
-کجا مونده بودین سه ساعت؟؟؟

romangram.com | @romangram_com