#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_4

–الی خوبی؟
‌+چته بهی؟من خوبم چیزی نزه کـــــــه...
پسزه پرو
هم نگذاشت نه برداشت گفت:
بعله معلومه که خوبین!دوساعته دارین بنده رو با چشاتون میخورین...
بعـــــــــــــــــله؟ این الان چی گف؟ میکشمت...یه نگاه به سرتاپاش کردم که باعث شد نگاهش عصبانی که بود خشمگین تر بشه....خیلی خون سرد گفتم همچین تحفه ای هم نیستی.بعدشم فکر میکردم اصلا هم حواسم به توی از خود راضی نبود...
وییی..کارد میزدی صورتش آب پرتغال درمیومد...بهتر...کیف کردم...بچه پرو از خود راضی ...
پسره رو شو کرد به دوستش که داش ور ور مارو نگا میکرد کرد و گفت :بریــــــــم...بعدم یه نگا دگه بهم کردو رفت .ایـــــــــــش چنـــــــــدش...
راستی بهناز کو؟کنارنو نگاه کردم ببینم این بهی کجا رفته که دیده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه خانومو ...تو هپروت بسر میبرن...دستمو جلو صورتش تکون دادمو گفتم:اووووی بهناز؟ بهی؟ کوشی؟ با تو ام بهی؟!!!! بدبخت فک کنم هنوز حواسش یه جا دیگس چون گفت: ها چی میگی؟
– دو ساعته دارم صدات میزنم ...کجا سیـــــــر میکن واسه خودتــــــــ?
+هیچی بابا حواسم نبود !تو خوبی؟ دماغت خوبه؟
— اره بابا خوبم...حالا حواس جنابعالی کجا رفته بود ؟
یکی زد پس کلمو گفت تو رو سننه...راه بیفت بچه ها منتظرن.
ـــــ وااااااااای راست میگی..بدو بریم...

romangram.com | @romangram_com