#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_2
–ممنونم..بد نیستم...
مهرناز:خوووووووب چه خبر؟؟
–خبری نیس گلم...مهری جون تو چه میکنی ؟؟
مهـــــــــرناز:هیشکـــــــــــــار بی کار و الــــــــــــاف...
–اووووووو...خوبی بهنازی؟؟؟
+ممنون جیگــــــر....
–اگه من جیگرم تو چی هستی بهی جون؟؟؟
بهی:من خوشگل ..خوش هیکل..ناز..تو دل برو...اوووم..
– اوو...دختر ولت کنن تا صبح از خودت تعریف میکنیا...البته حقم داری خودت تعریف نکنی کی میخواد ازت تعریف کنه؟؟
یه دونه با کیفش زد تو ســــــرم و میخواست یه چیزی بگه که استـــــــــاد وارد کلاس شد و فرصت حرف زدنو از بهناز گرفت...ولی خداییش صورت ناز و هیکل رو فرمی داشت..با خنده نگاش کردم و واسش زبون درازی کردم که یه چشم غره تووووپ برام رفت...از همونایی که میگه دارم براااااات....
منم زیر لب گفتم:منتظرتم.:)
بعد رومو کردم اونورو به استاد خیره شدم...یه استاد نسبتا پیـــــــر بهش میخورد ۵۰و ۵۵باشـــــــــه...
همه بچه ها رو از نظر گذروند و گفت:من صالحی هستم.استاد شمــــا...امیدوارم بتونیم اوقات خوشی و درکنار هم بگذرونیم...کلاس من قوانین خاص خودشو داره...
از تاخیر غیر موجه سرکلاس خوشم نمیاد.وقتی مشغول درس دادن هستم انتظار دارم خوب به حرفای من گوش بدین تمام حواستون به من باشه.خوب برای آشنایی بیش تر خودتونو معرفی کنین تا بعد بریم سراغ درس...
romangram.com | @romangram_com