#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_105
حقشه الان برم بشینم عقب تاحالش جابیاد ولی کلا من شانس کلاس گذاشتنم ندارم چون متاسفانه ماشینش یه فراری قرمز دودر بود.پووووووووووووووووفــــــــــــــــــ تف به این شانس.رفتمو بغل دستش سوارشدم.به محض اینکه دروبستم گازشو گرفت ورفت.درسته ازسرعت خوشم میومد ولی این یکی خیلی زیادی بود.
-اوووووووی چته؟سرمیبری مگه؟؟
همچین دادزد که ازترس به درچسبیدم
+خفه شوووووو فهمیدی فقط خفه شووووو
نزدیک بود ماشین خوشگلشو ابیاری کنمااا.بخیر گذشت.دیگه ازترسمم که شده هیچی نگفتم.داشتم فکر میکردم که یهو نگه داشت وگفت:پیاده شو
احمق زورگو بیخاصیت.به دوروبرم نگاه کردم.اومده بود ازمایشگاه.ازماشین پیاده شدمو پشت سرش رفتم تو
آزمایشگاه خیییلی شلوغ بود.بزوور یه جاواسه نشستن پیداکردیم.سنگینی نگاهی رو روی خودم حس کردم.سرمو بلندکردم که بایه عاالمه چشم مواجه شدم.هــــــــــه ایناروباش.پسرابه من ودخترا به ارتین.عجب رویی دارن اینا.اَه...حالا تواین هیری ویری دلم میخواست پاشم برم سراون دخترارو بکوبونم تودیوار.دیگه تاچه حدرو!!!!هرچی نباشه من قراره زن ارتین بشم(اوهوکـــ)حرصم گرفته بوود عجیبـــــــ.به ارتین نگاه کردم خیلی خونسرد چشاشو بسته بودو سرشو به دیوار تکیه داده بود.نمیدونم چرا اینکارو کردمولی بی اختیار دستمو انداختم دوربازوی ارتین وسرمو گذاشتم روشونش.فک کنم شکه شد.چون تکونی خورد ولی بعدانگار موقعیتو درک کردچون انگشتاشو توی انگشتای ظریف دستم قفل کردو سرشو گذاشت روی سرم.خوشم اومد!ضایعم نکرد
+الناز...پاشو...نوبت ماست
اروم چشمامو بازکردم
+پاشو دیگه بایدبریم ازمایش بدیم
-اوهووم....پاشو بریم
رفتیم به طرف جایی که ازمایش میگرفتن.هنوز داشتن ازم خون میگرفتن که ارتین اومد
دکتر+تموم شد میتونی بری عزیزم
romangram.com | @romangram_com