#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_104
-من امادم بریم
چشای عسلیشو به طرفم برگردوندوگفت
+چه عجب مادمازل!خداحافظ افسانه جون.ماباید بریم
چشام گردشد!چقدررر پپپروو
مامی+خداحافظ ارتین جان.شمابرو من یه کوچولو باالناز کاردارم
ارتین+باشه فقط سریع تر
وبعد رفت بیرون
-چیشده مامان؟؟
+الناز سعی کن لجبازی نکنی باهاش.تاالانم کلی ازدستت عصبانی شده.سربه سرش نزار گلم.باشه؟؟
خندیدمو درحالی که به طرف درمیرفتم گفتم
-سعی خودمو میکنم ماامان.فعلا بای
عینک دودی هاشو زده بودو به ماشینش تکیه داده بود.وقتی دید من اومدم رفت وسوارشد.بیشعور احمق.هنوز بلدنیست بایه خانوم متشخص چجوری باید رفتار کنه اونوقت اومده زن بگیره.ای زنت بخوره توسرت
+حالا نیست که توهم خییلی خوب باهاش رفتارمیکنی
-اَهههه ولم کن توهم
romangram.com | @romangram_com