#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_101
ژیلا+پس با اجازتون
بعدم یه جعبه خوشگل مخمل ازتوی کیفش دراوردو روبه ارتین گفت
ژیلا+ارتین پسرم
ارتین بلندشدو جعبه رواز دست مامانش گرفت وگفت
+بااجازتون پدرجون
اوهوکـــــــــــــــــــــ!اخی بابام باچشای اشکی سرشوتکون داد.دستمو گرفت وحلقه خوشگلی روتوی دستم کرد.حلقش پرنگین بود.یه تک نگین💍بزرگم روش بود.خدامیدونه چقدر قیمتشه
+خوبه.اندازه دستته.نگران بودم بزرگ باشه
-نه ممنون.خوبه
ارسام پاشدوشیرینی هاروتعارف کرد.این ارسام ماهم یجوریه هاا.بدجووور داره به اویسا نگاه میکنه.ای شیــــــــــــــــــــطووون
فرهمند+خوب همایون جان اگه مشکلی نیست عقدونامزدی روبزاریم واسه اخر این ماه.تاریخ عروسی هم باشه واسه ۴عید.مهریه هم هرچی شما بگین قبوله.چطوره؟
بابا+خوبه.مهریه هم هرچی الناز گفت.الناز بابا!
حالانوبت منه!خیییلی دلم میخواست یه چیزی بگم که دهن همشون صاف وسیقلی شه!ولی خب دلم راضی نشدگناه پسر الاغشونو به پای پدرومادر نازنینش بنویسم.ینی همون خودشیرینی خودمون واسه خونواده شوور
خخخخخ
-راستش من هیچی نمیخوام.فقط...
romangram.com | @romangram_com