#دختری_که_من_باشم_پارت_69


بعد بهم چشمک زد و خندید.

من:برو یه شال بردار بیار تمیرین کنیم!

_:تو بیا تو اتاق اینه هم هست!

با هم بلند شدیم. رفت سمت کمدش و درشو باز کرد . هر چیزی که براش خریده بودم با نظم و ترتیب چیده بود تو کمدش!از یکی از قفسه ها یه شال ساده ابی بیرون کشید وگفت:این خوبه؟

سرمو به علامت مثبت تکون دادم. نشستم رو تخت در کمدشو تا نصفه باز کرد اینش دقیقا رو به روی من بود!

رو کرد به منو و گفت:من سرم میکنم تو بگو کجاش اشکال داره

شالشو سرش کرد مثله دفعه قبل پایینشو گره کرد و شروع کرد به تابیدن دو طرف شال

من:صبر کن صبر کن!

_:چیه؟

من:چرا مثه بچه سه ساله سرت میکنی شالو!

_:خب می افته!

من:نه نمی افته این همه دختر شال سرشون میکنن اون وقت فقط مال تو از سرت می افته؟

شالو از سرش در اورد و گفت:پس چه جوری

پا شدم و گفتم:بیا بده من یادت بدم!

شالو ازش گرفتم از عوض تا کردم و انداختم رو سرش!

همون طور که منو نگاه میکرد گفت:میای هر روز سرم کنی؟

من:یعنی چی؟

_:خب اینجوری که من نمیفهمم چی کار میکنی!

من:تو اینه ببین یاد میگیری!

خندید و گفت:نه خیلی ریز نقشی کل اینه رو گرفتی!

شالو برداشتم و گفتم:اه چقد غر میزنی!بعد استادم رو به روی اینه و انداختم رو سرم!

تو اینه دیدم آوا نیشش باز شد. با اخم گفتم:قط میخوام بخندی اونوقت تیکه بزرگت گوشته!

لبشو گزید و تند تند سرشو تکون داد.

اونقدر دیده بودم چطور شال سرشون میکنن که یاد گرفته تای دو طرفشو باز کردم و انداختم رو شونه هام!

آوا در حالی که داشت با دقت نگاهم میکرد از خنده سرخ شده بود ولی هنوز داشت لبشو می گزید تا صداش در نیاد.

برگشتم سمتش همین که چشم تو چشم شدیم منفجر شد.

من:دختره پر رو مگه نگفتم نخند!

آوا همون طور که میخندید و گفت:خیلی بهت میاد!

منم خندم گرفته بود با عضوه گفتم:حالا چطوره ؟خوشگل شدم؟

_:خیلی !یه لحظه صبر کن!


romangram.com | @romangram_com