#دختری_که_من_باشم_پارت_67
به پولا نگاه کردم و رفتم سمت ماشین . برام جبران میکرد حاضر بودم تمام داراییمو ببخشم به اون دختره تا منو از دست گلسا راحت کنه!اینطوری هم به اوا کمک میکردم هم کار خودم راه می افتاد
از بیمارستان اومدم باید یه سر میرفتم مطب. وارد ساختمون که شدم دیدم یه دختر جوون نشسته پشت میز منشی رفتم سمتش و گفتم:شما؟
سرشو گرفت بالا لبخندی تو صورتم پاشید و از جاش بلند شد و گفت:سلام شما باید اقا دکتر مجد باشین!من تقوی هستم منشی جدیدتون!
یه تای ابرومو دادم بالا و گفتم:با اجازه کی؟
متوجه منظورم نشد گفت:بله؟
من:من منشی جدید استخدام نکردم!
دختره اومد جوابمو بده که صدای گلسا رو از پشت سرم شنیدم:من!
برگشتم سمتش پوزخندی زدم و گفتم:با اجازه کی؟
دست به سینه ایتاد رو به رومو گفت:با اجازه خودم! من که نمیتونم لنگ تو باشم منشی احتیاج دارم!
من:من خودم یکی رو استخدام کرد بدون این که به دختره نگاه کنم گفتم:زودتر ردش کن بره
داشتم میرفتم سمت اتاقم که گلسا گفت:باز یکی دیگه؟فکر کردی دووم میاره؟
برگشتم سمت منشیه و با صدای بلندی گفتم:همین الان وسایلتو جمع میکنی و میری شیر فهم شد؟
دختره قیافه حق به جانبی گرفت و گفت:شما منو استخدام نکردین که اخراجم کنین اقا!
برگشتم سمت گلسا و گفتم:خانوم علوی لطفا منشی استخدامیتونو بیرون کنید میدونید که من از این مطب سهم بیشتری دارم. دیگه هم سر خود واسه من کسی رو اینجا استخدام نمیکنی !
بدون هیچ حرفی رفتم سمت اتاقم.
ساعت هفت و نیم بود که کارم تموم شد .از اتاقم اومدم بیرون دیدم دختره داره وسایلشو جمع میکنه! گفتم:از فردا اینجا نبینمت!
برگشت سمتم و با حرص گفت:اقای محترم من دختر خالتون نیستم که اینقد زود باهام صمیمی میشی بعدم خودم میدونم که فردا نباید بیام!
لبخند رضایتمندی زدم و گفتم:خوبه!
بعد از مطب بیرون اومدم و رفتم خونه!
داشتم وارد خونه مشیدم که چشمم افتاد به پولای روی پله ها برشون داشتم یه هزاری هم ازش کم نشده بود!
یعنی این دختر از صبح تا حالا چیزی نخورده؟
رفتم داخل خونه لباسامو عوض کردم و رفتم بالا!
در زدم چند ثانیه بعد در باز شد.
آوا با یه شلوار مشکی رنگ و یه تیشرت سفید که روش یه سوی شرت مشکی بود درو برام باز کرد.
با این که بلاساش دخترونه بود ولی هنوزم سلیقه پسرونه توشون موج میزد .
سرشو تکون داد و گفت:سلام!
بدون این که اجازه بگیرم وارد خونه شدم و گفتم:چرا پولا رو....
با دیدن قابلمه ای که روی گاز بود گفتم:پول داشتی؟
سرشو به علامت مثبت تکون داد و گفت:اره داشتم یه ده تومنی تو جیبام بود یه ذره خرت و پرت خریدم رفتم سر گاز دیدم سیب زمینی و تخم مرغ گذاشته تو قابلمه! گفتم:اینا رو میخوای چی کار کنی؟
چهار زانو نشست رو مبل و گفت:بخورم دیگه!
romangram.com | @romangram_com