#دختری_که_من_باشم_پارت_47


چهار زانو نشست رو مبل و گفت:برو قلم کاغذ بیار!

خندیدم و گفتم:باشه!

از جام بلند شدم و رفتم از تو اتاق یه برگه آ 4 با خودکار اوردم و گذاشتم رو میز و گفتم:خب چی بنویسم؟

یه ذره فکر کرد و گفت:بنویس اینجانب مهری مجد....

با چشم غره نگاهش کردم نیشش تا بناگوش باز شد. گفتم:کی؟

در حالی که سعی میکرد خندشو کنترل کنه گفت: اقای مهران خان مجد!

من:اها حالا شد!

_:زیر لب گفت:همون مهری خودمون!

شنیدم ولی چیزی نگفتم.

ادامه داد:تعهد میدهم!که به هیچ وجه به سرکار خانوم آوا کریمی نگاه کج نکرده هیزی ننمایم....

زدم زیر خنده و گفتم:اخه اینا رو بنویسم؟میخوام بدم دست وکیلم!

اخم کرد و گفت:فردا میگی این تو قرار داد نبود اون تو قرار داد نبود!

من:باشه ولی همون نگاه کج معنی میده دیگه!

_:خب حالا اونو ننویس!

صداشو صاف کرد و گفت:تا عمر دارم به این بانوی گران قدر به چشم ابزار و ه*و*س نگاه نکنم!

همون طور که مینوشنم گفتم:اوووف چه خود شیفه!

اخمی کرد و گفت:خانوما همشون محترمن!

من:باشه بگو

_:تا وقتی نزد من مهمان است مانند یک گوهر گرانبها از او نگه داری کرده و به او دست درازی نکنم و پیش خدا امانت دار خوبی باشم در غیر این صورت ملک مسکونی خود را با سند منگوله دار به اسمش خواهم زد! همچنین....

من:نه دیگه همچنین نداره!

_:چرا داره همین که من میگم... همچنین در صورت شکایت خود را به هیچ طریقی تبرئه نکنم و گ*ن*ا*ه کبیره خود را گردن بگیرم!

سرمو تکون دادم و گفتم:چشم دیگه؟

دستاشو زد به همو گفت:نوشتی؟

برگه رو گرفتم جلوش! لباشو جمع کرد و گفت:دست خطت خیلی دکتریه!

من:یعنی بد خطه!

با دقت به برگه نگاه کرد و گفت:وای به حالت اگه یه چیز دیگه نوشته باشی!

من:نه چیز دیگه این نبود!

خودکارو از دستم گرفت انگشتشو با خودکار رنگی کرد و گفت:امضا بلد نیستم انگشت میزنم!

یه انگشت زد پایینه برگه یه نگاه کردم و منم انگشت زدم!

نفس عمیقی کشید و گفت:مرده و قولش!


romangram.com | @romangram_com