#دختری_که_من_باشم_پارت_46

یه ذره فکر کرد و گفت:نه!

اخمی کردمو و گفتم:همین که گفتم!

خواست یه چیزی بگه که گفتم:یادت باشه خیلی بهم بدهکاری!

رفت نشست رو مبل و گفت:حالا هی اینو بگو!

رفتم کنارش نشستم و گفتم:خیلی دلم میخواد بدونم چه شکلی میشی!

اخمی کرد و گفت:مطمئنا خیلی خوشگل میشم!

ابرومو دادم بالا و گفتم:اون که بله!

رو کرد به منو با هیجان گفت:من هیچوقت لباس دخترونه نپوشیدم!

خندیدم و گفتم:مثه این که خوشت میاد؟!

خودشو جمع و جور کرد و گفت:نه که خوشم بیاد! خب همه تغییرو دوست دارن مگه نه؟همین تو! فکر کردی نمیدونم چرا گیر دادی به من؟

من:چرا گیر دادم؟

قیافه حق به جانب گرفت و گفت:چون من فرق دارم! از اونجایی که متفاوتم یه جورایی جذابم! البته نه اون جذابی که تو فکر میکنیا! منظورم اینه که ذهنتو مشغول میکنم. میخوای سردر بیاری که یه دختری مثله من چطور زندگی میکنه و چی کارا میکنه؟!چی بلده!؟ چطوریه که نمیتونه مثل دخترای دیگه باشه؟!

با تعجب نگاهش کردم. حرفی نداشتم حدسش درست بود.

با رضایت لبخندی زد و گفت:دیدی درست گفتم!

من:خب چطوری فهمیدی؟

خندید و گفت:فکر میکنی من وقتی بیکارم و تنهام چی کار میکنم؟میشینم واسه زندگیم غصه میخورم؟

شونه هامو انداختم بالا !

یه کارت از تو جیبش در اورد و گفت:نه اقا!کتاب میخونم!

کارت عضویت کتابخونشو گرفت جلومو گفت:کلی کتاب خوندم! وقتی ادم کتابای زیادی میخونه با شخصیتای مختلف اشنا میشه اخلاقو رفتارای دیگرانو راحت تر درک میکنه!از اون گذشته وقتی با مردم زیاد در ارتباط باشی با همه قشری سر و کار داشته باشی معنی نگاها رو میفهمی!فکر کردی اگه تو چشمات ه*و*س میدیدم الان اینجا بودم؟من تو چشمات یه برقی میبینم که وقتی به من نگاه میکنی از کنجکاوی می درخشه!تمام حرکاتمو یه جور خاصی زیر نظر میگیری! طوری بهم نگاه میکنی که انگار داری به یه دختر بچه بازیگوش نگاه میکنی نه یه دختر 18 ساله به جذابیت های ظاهری !

خندیدم و گفتم:داری ترسناک میشیا!

با خنده گفت:چرا؟نترس من توانایی خوندن ذهنو ندارم!

من:شناسنامت پیشته؟

_:شناسنامم؟

من:شک دارم 18 سالت باشه!

خندید و گفت:شاید تو شناسنامه 18 سالم باشه ! اما روزگار با من طوری رفتار کرده که مجبور بودم به اندازه سن تو رفتار کنم و فکر کنم!

لبخند تلخی زد و گفت:تو دنیای من جایی واسه بچگی کردن و جوونی کردن نیست.

بهم نگاه کرد تو چشمای سیاهش یه دنیا غم بود!بغضمو قورت دادم.اهی کشید و گفت:حتی اگه قیافمو عوض کنی نمیتونی منو تبدیل به چیزی کنی که یه عمر ازش محروم بودم.





خودش برای این که جو رو عوض کنه خندید و گفت:خب حالا قرار دادتو کی مینویسی؟

خندیدم و گفتم:همین الان!

romangram.com | @romangram_com