#دختری_که_من_باشم_پارت_37


_:خفه شو! باید پای کاری که کردین وایسین !

به آوا اشاره کرد و گفت:دوتاتون !

من:اخه....

_:اخه نداره یا اون بچه سقط میشه و این دختره رو تحویل پلیس میدی یا کاری که گفتمو میکنی!بعد از به دنیا اومدن بچه هر کاری دلتون خواست بکنین.میتونین راحت جدا بشین اما من نمیذارم کسی پشت سر خونودام ! پسرم ....

با اکراه ادامه داد:و نَوَم حرفی بزنه!

خندم گرفت هنوز هیچی نشده چه نوه نوه ای میکنه؟

نگاهم کشیده شد سمت آوا! باز نیشم بسته شد حالا باید باهاش چی کار میکردم؟!

آوا

چشمامو باز کردم. حس میکردم از زمین جدا شدم. کاملا میفهمیدم که روی تختم ولی روی تخت کجا؟

تا اومدم سرمو تکون بدم مهران اومد بالای سرم!یه ذره نگاهش کردم گفت:بیدار شدی؟درد نداری؟

یاد اتفاق صبح افتادم

با عصبانیت گفتم:عوضی!

خواستم به سمتش حمله ور شدم که درد شدیدی پیچید تو شکم!

مهران اروم هلم داد رو تخت و گفت:عزیزم دندت شکسته اروم باش نباید تکون بخوری!

با تعجب نگاهش کردم

لبخند زد اعصابم بیشتر خورد شد با حرص گفتم:من عزیز تو نیستم عزیز هیچکس نیستم اینو تو گوشت فرو کن.

حتی با حرف زدن هم دلم درد میگرفت لبم و گزیدم و گفتم:اخ!

با خونسردی دستی رو گونم کشید و گفت:حالت خوب نیست بهتره به خودت فشار نیاری!

دندونامو رو هم فشار دادم و گفتم:برو گمشو! اون دستای کثیفتو به من نزن!

همون موقع صدای پرستارو شنیدم:اوو چه مامان غر غرویی!

مامان؟با من بود؟نگاهش کردم داشت سمت من می اومد یعنی طرفش من بودم؟منظورش از مامان چی بود؟!

سرمم رو از دستم در اورد و گفت:بهتره اروم باشی خانومی این همه فشار واسه اون کوچولوی تو شکمت زیادیه!نمیخوای که زندگیش به خطر بیفته؟!

اولین چیزی که به ذهنم رسید به زبون اوردم:مهران؟!

نیشخندی به پرستاز د و گفت:جانم؟

با عصبانیت گفتم:با من چی کار کردی؟من چند وقته بیهوشم؟

هیچی نگفت به پرستار نگاه کرد.

با تمام دردی که داشتم خودمو کشیدم سمتش و یقشو گرفتم و گفتم:چه بلایی سرم اوردی؟

پرستار گفت:اروم باش دختر جون دندت شکسته!

من:به جهنم که شکسته.

مهران به پرستار اشاره کرد که بره بیرون پرستار هم سرشو تکون داد و از اتاق رفت بیرون از رفتارش ترسیده بودم نکنه چیزی که فکر میکردم درست بود. لبخند شیطنت امیزی زد و گفت:اگه اخلاق بچمون به تو بره رو دستمون میمونه!


romangram.com | @romangram_com