#دختری_که_من_باشم_پارت_144

من:تو به خاطر من اينجوري شدي!

سرشو انداخت پايين.

يه قاشق ديگه سوپ گرفتم جلوش.

بعد از اين كه خورد گفتم:ديشب چي كار كردم?

نگاهشو ازم گرفت.

گفتم:اگه اتفاقي افتاده من پاش مي ايستم.

برگشت سمتم و با نگراني گفت:نه نه چيزي نشد!

اب دهنشو قورت داد و با خجالت گفت:چيزي يادت نمياد?

ميدونستم اگه راستشو بگم معذب ميشه گفتم:اصلا يادم نمياد بالا اومده باشم فقط صبح كه بيدار شدم ديدم تو خونه توام بعدم كه تورو اينجوري پيدا كردم.ديشب چي شد?

سرشو تكون داد و گفت:هيچي!

براي اين كه بحثو عوض كنه گفت:ميشه بهم سوپ بدي?خيلي خوشمزس!



لبخندي زدم و بقيه سوپو بهش دادم.



سيني رو گذاشتم كنار و گفتم:خب استراحت كن تا من برم داروهاتو بگيرم!

همين كه از جام بلند شدم گفت:مهران؟

برگشتم سمتش.

_:چرا م*س*ت كردي؟

لپمو گزيدم و گفتم:يه كم عصبي بودم!

در حالي كه با انگشتاش بازي ميكرد گفت :ديگه اين كارو نكن.

برگشتم سمتش ميدونستم كه چرا داره اين حرفو ميزنه ولي اون خبر نداشت كه من ميدونم نشستم گوشه تخت و گفتم: اذيت شدي?

سرشو انداخت پايين.

چونشو گرفتم و صورتشو كشيدم بالا به لباش نگاه كردم و گفتم:اين كار منه?

با تعجب نگاهم كرد .گفتم:كبودي لبت!

دستشو گذاشت رو لبش و با دستپاچگي گفت:چي?

من:متوجه نشدي?

من مني كرد و گفت:چرا...چرا ديشب باهات درگير شدم و خوردم زمين !

ابروهامو انداختم بالا و گفتم:با هم دعوا كرديم?!

لباشو جمع كرد و گفت :اوهوم!

دستمو گذاشتم رو شونش و گفتم:ديگه هيچوقت اين اتفاق نمي افته !

سرشو تكون داد و گفت:ممنون!

romangram.com | @romangram_com