#دختری_که_من_باشم_پارت_143
مجبور شدم براي پايين اوردن دماي بدنش روي شكمش كيسه يخ بذارم!
كنارش دراز كشيدم هر چند ثانيه يه بار حوله روي سرشو عوض ميكردم.
گاهي وقتا كلمات نامفهومي از دهنش بيرون مي اومد ولي هم چنان بيهوش بود!
نيم ساعت گذشته بود .دستمو گذاشتم زير سرم و برگشتم سمتش تبش پايين اومده بود
موهاشو دادم عقب گونه هاش از تب سرخ شده بود.
چطور من اين دخترو دوست داشتم .اونقد سريع اتفاق افتاده بود كه اصلا نفهميدم چطور اتفاق افتاد.
اما اون تو يه دنياي ديگه سير ميكرد مطمئن بودم اگه بهش ميگفتم بهش علاقه دارم يه جور ديگه برداشت ميكرد.
كم كم چشماشو باز كرد نشستم بالاي سرش .
با صداي گرفته اي گفت:من كجام
دستشو گرفتم و گفتم:تو خونه مني!حالت خوبه?
اب دهنشو قورت دادو گفت:تشنمه!
از جام بلند شدم و رفتم كه براش اب بيارم وقتي برگشتم ديدم نيم خيز شده و داره گريه ميكنه!
ليوانو گذاشتم رو ميز عسلي كنار تخت و كنارش نشستم و گفتم:چيه?
با گريه گفت:سرم گيج ميره!
خوابوندمش تو جاشو گفتم:اين كه گريه نداره دختر خوب بخواب خوب ميشي!
همون طور كه اشك ميريخت گفت:خوبم ميخوام برم بالا!
خواست بلند شه كه جلوشو گرفتم و گفتم:حالت اصلا هم خوب نيست!
ليوان ابو دادم بهشو گفتم:خوب كه شدي ميبرمت بالا!
ابشو خورد و گفت:تو بايد بري سر كار !
لبخندي زدم و گفتم:امروز تعطيله!
حالا بخواب .
با ترديد نگاهم كرد گفتم:تا بر ميگردم از جات تكون نميخوري!
بعد از اتاق رفتم بيرون.
براش سوپ درست كردم و برگشتم .خوابيده بود سيني رو گذاشتم گوشه تخت و صداش كردم!
چشماشو باز كرد كمكش كردم بشينه .
قاشقو پر كردم و گرفتم سمتش !
دستشو اورد جلو و گفت:خودم ميتونم.
قاشقو محكم دستم گرفتم و گفتم :نه نميتوني!
با اكراه سرشو اورد جلو سوپو خورد.گفتم:خوشمزس؟
سرشو به علامت مثبت تكون داد و گفت:ممنون.
romangram.com | @romangram_com