#دختری_که_من_باشم_پارت_141
لاله گوشمو ب*و*سيد و گفت:خيلي دوست دارم!
بغض گلومو گرفته بود با التماس گفتم:مهران!
لبشو چسبوند به گوشمو گفت:جونم؟بازم بگو !بازم اسممو صدا كن .وقتي ميگي مهران قند تو دلم اب ميشه.
با صداي لرزوني گفتم:بس كن!
_:از من ميترسي؟
سرمو به علامت مثبت تكون دادم.
دوباره گوشمو ب*و*سيد و گفت:نترس عزيزم اخه من چطور ميتونم به عشقم اسيب بزنم؟اذيتت نميكنم قول ميدم!
لباشو كشيد سمت گونم.
همزمان كه سرمو عقب كشيدم سعي كردم دستامو از دستش بكشم بيرون .انچنان دستمو فشار داد كه حس كردم استخونام خورد شد.اروم گفت:دختر خوبي باش!
بعد رفت سمت گردنم.
به گريه افتاده بودم رومو كردم اون طرف فشار لبشو رو گردنم حس ميكردم اگه تو همين وضعيت ميموندم كارم تموم بود چشمم خورد به در حمام همون لحظه فكري به ذهنم رسيد.يه نگاه به مهران كردم بعد سعي كردم اروم باشم سرمو برگردوندم سمتشو چسبوندم به سرش با اين كارم سرشو اورد بالا يه لبخند تحويلش دادم.خنديد و گفت:اي جونم!
اروم دستامو شل كردم اين باعث شد فشار دستشو كم كنه اروم تو گوشش گفتم:بريم تو حمام؟
تمام سعيمو كردم كه لحنم با عشوه همراه باشه !خوشبختانه كار ساز هم بود .
مهران خنديد و گفت:اره عشقم!ميريم!
دستامو ول كرد منم حلقشون كردم دور گردنش خودش پاهامو پيچيد دور كمرش.
بعد صورتمو گرفت تو دستاشو گفت:تو هم دوسم داري ؟
سرمو به علامت مثبت تكون دادم .
لبخندي زدو اروم گفت:قول ميدم هميشه پيشت بمونم!
نگاهش كردم سرشو اورد جلو اگه عكس العمل اشتباهي انجام ميدادم نقشم نميگرفت.
لباشو گذاشت رو لبام.يه دفعه تمام تنم گر گرفت!
سريع صورتشو كشيد عقب قلبم تند تند ميزد.خنديد و گفت:ب*و*سيدنو هم بلد نيستي?
با تعجب نگاهش كردم.صورتمو كشيد سمت خودش و دوباره لبامو ب*و*سيد .گرمم شده بود مهران منو بيشتر به ديوار فشار داد .نفسام به شمارش افتاده بود يه حس خاصي داشتم حسي كه تا به حال تجربش نكرده بودم .
لبامو به تقليد از اون به حركت در اوردم تو همون حالت لبخندي زد و به كارش ادامه داد .ديگه نميفهميدم چي كار ميكنم اصلا يادم رفت كه داشتم به چي فكر ميكردم از ب*و*سيدنش خوشم اومده بود دلم ميخواست ادامش بده.
چشمامو بستم مهرانم منو از ديوار جدا كرد.
دستش رفت زير لباسم يه دفعه با ترس چشمامو باز كردم !تازه به خودم اومدم من داشتم چي كار ميكردم?!اين ديوونگي بود چطور داشتم تسليمش ميشدم?!مهران داشت با خشونت لبامو ميب*و*سيد اروم رفت منو گذاشت تو وان ولي هنوز ب*غ*لم كرده بود دستمو رو دستش گذاشتم كه بيشتر زير لباسم بالا نره وقتي كاملا زير دوش قرار گرفتيم دستمو بردم عقب و يه دفعه اب يخو باز كردم!
اينقدر سرد بود كه منم به لرزه افتادم .مهران منو ول كرد و با لرز فرياد كشيد سريع از جام بلند شدم كه يه دفعه گفت:عشقم اب سرده!گرمش كن تو بخار بيشتر كيف ميده!
بعد پامو گرفت.فكر ميكردم با اب يخ م*س*تي از سرش بپره!
خواست از جاش بلند شه ديگه راهي نداشتم دوشو از جاش برداشتم و گفتم:ببخشيد !
romangram.com | @romangram_com