#دختری_که_من_باشم_پارت_14

آوا

خودمو زیر پتو جمع کردم چقد امروز هوا سرد شده بود!

خوابم نمی اومد همون جا زیر پتو چهار زانو نشستم یه نگاه به زخمم انداختم چبب بانداژروش داشت کنده میشد به ناچار با چسب نواری سر جاش محکمش کردم.

الهی دستشون بشکنه ببین چه بلایی سر شکم نازنین من اوردن!

پتو رو پیچیدم دور خودمو و زیر کتری رو روشن کردم یه نگاه به غذای نصفه نیمه دیشب مهران انداختم لبخند رو لبم نشست مهمون نداشتیم و نداشتیم حالا که مهمون اومد یه درست و حسابیش اومد! قیافه مهربونی داشت ولی نمیدونم چرا میخواست خودشو خشک و مغرور و جدی نشون بده.با این حال دیدم که گریه کرد پس بر خلاف ظاهرش دلش نازک بود.اصلا واسه دارم به اون فکر میکنم مهمون بود دیگه اومد و رفت با این غذایی که نخورده بود دیگه ناهار امروزمم جور بود! با رضایت از جام بلند شدم کاپشنمو پوشیدم رو پلیور یه شوار بافتنی هم پاک کردمو و شلوار کتونیمو روش پوشیدم!

کلاهمم گذاشتم رو سرمو از جام بلند شدم که برم دستشویی

جای زخمم خیلی درد میکرد. بی توجه بهش صبحونمو خوردمو و اماده شدم که برم حمام بعد از اونم باید میرفتم کار!

ظرف غذای مهرانو گذاشن تو جعبه پشت موتور و به راه افتادم!

تا قبل از رسیدن به حمام چند تا مسافر سوار کردم ساعت 11 بود که رسیدم اونجا تنها جایی بود که میدونستن من دخترم قبل از این که وارد شم یه چادر مشکی سرم کردمو رفتم داخل!

کارم که تموم شد دوباره رفتم واسه مسافر کشی تا عصر ! بعد از این که غذامو خوردم باید میرفتم رستوران خدا خدا میکردم صاحب کارم غیبت دیروزمو نادیده بگیره!

خدا رو شکر ادم منصفی بود ماجرا رو که بهش گفتم قبول کرد فقط به این شرط که یه هفته ظهرا هم براش کار کنم البته گفت حقوقمو تمام و کمال میده!چی بهتر از این حاضر بودم همیشه ظهر و شب واسشون کار کنم!





ساعت 11 بود که رسیدم خونه جای زخمم به شدت درد می کرد. لباسامو عوض کردم و نشستم اروم چسب روشو باز کردم خون با یه مایع سفید رنگی ازش می چکید دورو برشم حسابی باد کرده بود از دردش حتی نمیتونستم دراز بکشم. اگه میرفتم بیمارستان با این وظعم حتما میبردنم پاسگاه لباس زنون هم نداشتم که بپوشمو برم!به ناچار یه دستمال انداختم تو اب جوش و فشار دادم روش با درد شدیدی خون و چرک ازش بیرون میزد خیلی ترسیده بودم. هر چی بیتشر فشارش میدادم بیشتر باد میکرد. کم کم سرم شروع کرد به گیج رفتن تکیه دادم به دیوار حس میکردم تمام بدنم یخ زده اروم اروم چشمام رو هم رفت

**********

مهران



دوباره صبح شده بود با صدای زنگ الارم از جا پریدم!

ساعت 9 عمل داشتم. پاشدم یه دوش گرفتم یه صبحونه سر پایی خوردمو لباسامو پوشیدم و از خونه زدم بیرون هوا به شدت سرد شده بود و برف می اومد روی درختای حیاط سفید شده بود. نا خوداگاه ذهنم کشیده شد سمت آوا دختره بیچاره تو این سرما چی کار میکرد؟با اون زخمش حتما خیلی بهش سخت میگذشت! تصمیم گرفتم بعد از عمل برم بهش سر بزنم!

وارد بیمارستان شدم وقتی رفتم بخش به پرستار گفتم اتاقو واسه مریضم که یه پسر 14 ساله بود اماده کنن!

بعد ارجاعش دادم به متخصص عروق تا عملش کنن خدا رو شکر بعد از دو ساعت کارتموم شد و عملش هم موفقیت امیز بود داشتم میرفتم سمت اتاقم که پرستار بخش که یه دختر جوون و قد بلند و چاق بود اومد سمتم و گفت:دکتر!

نگاهش کردم اومد جلو با ناز یه پرونده داد دستم و گفت:این لیست بیماراییه که تو نوبت عملن!

لبخند دختر کشی تحویلش دادم پرونده رو گرفتم سمتش و گفتم:اگه زحمتی نیست بذارینش تو اتاقم من باید برم جایی کار دارم!

از قیافش کاملا معلوم بود خر کیف شده!

شونه هاشو یه کم تکون دادوگفت:حتما دکتر شما امر بفرمایید!

سرمو کج کردمو و گفتم:شما لطف دارین!

پرونده رو از دستم گرفت و رفت. خندیدم و زیر لب گفتم:من این همه واسه خودم سختی نکشیدم هیکل به هم بزنم که بیام یکی مثه تورو بگیرم!

لباسامو عوض کردمو از بیمارستان زدم بیرون.از مغازه چند دست لباس بافت با رنگای تیره گرفتم تا بتونه هر جا میخواد بپوشه.

برف هم سنگین شده بود. خودمو رسوندم به خونش هیچکس نبود کارگرا هم به خاطر هوا کارو تعطیل کرده بودن با دیدن موتورش فهمیدم جایی نرفته اروم نزدیک شدم و پلاستیک جلوی درو کنار زدم و گفتم:مهمون نمیخوای؟

سرمو بردم تو دیدم وسط اتاق ولو شده رنگش عین کچ شده بود. لباسا رو گذاشتم گوشه اتاقش و رفتم سراغش یه نگاه به لباسش کردم زمین و لباسش با خون یکی شده بود. چند باز دم تو گوشش ولی بلند نشد لباسشو دادم بالا بادیدن عفونت شدید رو بخیه ها رنگم پرید سریع بلندش کردمو بردمش تو ماشین بدنش کاملا یخ زده بود همون طور که سمت بیمارستان میرفتم با یه دست نبظشو گرفتم اونقدر اروم میزد که هر لحظه ممکن بود بمیره!

رسوندمش به اورژانس . سریع بردنش! خدا میدونست چند ساعته تو این وضعیته!

romangram.com | @romangram_com