#دختری_که_من_باشم_پارت_139
هيچي نگفتم .
سرمو تو ب*غ*لش گرفت و گفت:نبايد سرت داد ميزدم!
سرمو به سينش چسبوندم و چند تا نفس عميق كشيدم قلبش از عصبانيت تند تند ميزد!
فشار دستشو بيشتر كرد داشتم خفه ميشدم خودمو عقب كشيدم و گفتم:چي كار ميكني؟نفسمو گرفت!
دستشو باز كرد و گفت:حواسم نبود!
لبخندي زد و گفت :حالا بخشيدي?
نفس عميقي كشيدم و گفتم :واسه اون گريه نكردم!
_:پس چي شد!
من:هيچي بيا بريم!
_:بريم خونه؟
لبخندي زدم و گفتم :مطمئنم اگه نريم يه بلايي سر گلسا مياري!
سرشو تكون داد و گفت:به وقتش حساب اونو هم ميرسم!
رفتيم سراغ وسايلمون بي سر و صدا شلوارمو زير دامنم پوشيدم و مانتومو تنم كردم و از يه گوشه بدون خدا حافظي از باغ زديم بيرون!
هنوز خيلي از باغ دور نشده بوديم كه از پشت سر صداي اژير پليس اومد برگشتم و عقبو نگاه كردم دم باغ نگه داشتن مهران كه داشت از تو اينه عقبو نگاه ميكرد گفت:به موقع بيرون اومديما!
صاف نشستم سر جامو گفتم:بيچاره ها كارشون در اومد!
مهران يه نگاه به ساعتش كرد و گفت:شامم بهمون ندادن بريم يه جايي يه چيزي بخوريم؟
شونه هامو انداختم بالا و گفتم :اگه گرسنته بريم.
سرشو تكون داد .بيست دقيقه بعد جلوي يه رستوران پارك كرد .دامنمو از پام در اوردم و لباسامو مرتب كردم و همراه مهران از ماشين پياده شديم!
دم در نگهبان با ديد مهران جلو اومد و گفت:خوش امديد اقاي مجد!
مهران سرشو تكون داد و گفت:ممنون!ميز خالي دارين؟
مرده يه نگاه به من كرد بعد به گوشي بزرگي كه دستش بود يه نگاه انداخت و گفت:البته!اتفاقا ميز دو نفره تو لژ اختصاصي!
مهران نيم نگاهي به من كرد بعد با لبخند به مرده گفت:ممنون
بعد يه اسكناس ده تومني گذاشت كف دستش و با هم رفتيم داخل!
همون جايي كه نگهبان بود رو گرفتيم يه پيشخدمت دنبالمون اومد راهروي وسط باغ رستورانو طي كرديم اطراف پر از الاچيق و ميزا و ادم بود رسيديم ته باغ پيشخدمت به يه اتاقك چوبي اشاره كرد و گفت:بفرماييد !پنج دقيقه ديگه براي سفارش ميام خدمتتون
وارد اتاق شديم يه ميز گرد با دوتا صندلي رو به رومون بود اطراف روي طاقچه هاي كوچيك پر از شمع و سنگايي بود كه توش روشن شده بود روي ميز هم يه فانوس بود كه البته توش لامپ كار گذاشته بودن!
با شوق گفتم:چه جالبه!ادمو ياد شباي شام غريبان روستا ميندازه!
مهران با خنده گفت:خيلي دلم ميخواست اينجا رو ببينم!
هر دو نشستيم سر ميز .گفتم:مگه قبلا نيومدي؟نگهبان كه ميشناختت.
منو رو برداشت و گفت:با اكيپ دوستام زياد ميام ولي اين اتاقو نديده بودم!
romangram.com | @romangram_com