#دختری_که_من_باشم_پارت_115


خندیدم گفتم:نچایی یه وقت!

_:نه لباس گرم پوشیدم حالا بگو چی شده؟

من:ببین نمیخوام نگرانت کنم اما امیر اومده بود اینجا!

_:چی؟امیر؟تورو دید؟

من:اره دید!

_:چطور دیدت؟رفتیم دم در؟

من:اومده بود بالا نمیدونم چطوری اومده بود تو حیاط!حالا کجاس؟تو خوبی؟اذیتت که نکرد.

من:من از پس خودم بر میام نگران نباش . حداقل تا وقتی فکش خوب شه این طرفا نمیاد . زنگ زدم بهت که بدونی یه وقت دوباره چیزی به بابات نگه؟! من حریف بابت نمیشم.

_:میدونست من خونه نیستم؟

من:نمیدونم ولی اگه نمیدونست که نمی اومد بالا!



_:اونم تورو زد؟

خندیدم و گفتم:نه فقط ایستاد تماشا کرد چه جوری میزنمش!

_:خوبی؟

من:وای گفتم که خوبم!الانم اومدم پایین چون شیشه بالا شکست.

_:باشه تو خونه بمون. کسی اگه حتی تو حیاط هم اومد درو باز نکن. من الان من میگردم.

من:نه...

حرفمو قطع کرد و گفت:تو امیرو نمیشناسی! حتما خیلی هم عصبیش کردی.تازه اگه الان حقشو کف دستش نذارم پر رو میشه.

من:پس مش رحیم؟

_:اون بیچاره دیگه مرده با رفتن من زنده نمیشه فوقش برای خونوادش پول میفرستم!الانم برو دزد گیر خونمو روشن کن.

من:بلد نیستم که!

_:برو تو راهروی ورودی!

کاری که گفت کردم گفتم:خب؟

اونجا یه جعبه سیاه رنگه!

دیدمش کنار جا کیلیدی بود گفتم:خب؟

گفت:رمزشو بزن 214

کاری که گفت کردم به دفعه درش باز شد .

گفت:باز شد؟

من:اره!

_:خب یه چراغ قرمز داره یه کلید کنارش!


romangram.com | @romangram_com