#دختری_که_من_باشم_پارت_114
من:غلط کردن کار توئه!
خیز برداشت سمتم ولی عقب نرفتم رفتارم بدتر عصبیش میکرد اگه اعصابش خورد میشد کمتر رو حرکاتش تمرکز داشت.گفت:دختره سرتق یه کار نکن همینجا کارتو یه سره کنم!
من:مواظب باش کار خودت یه سره نشه!
با یه حرکت اومد جلو تا به خودم به جنبم دستاشو قفل کرد دورم صورتش باهام هیچ فاصله ای نداشت خندید و گفت:فکر میکردم سخت تر از اینا باید گیرت بندازم!
با حرص گفتم:فکر نکن خیلی موفق بودی! دستمو کشیدم بالا و با تمام توانم زدم تو چونش!
ولم کرد و چند قدم رفت عقب!
این دفعه من بودم که به سمتش حمله ور شدم با مشت چند بار زدم تو شکمش.
زورش زیاد نبود حداقل اندازه مهران نبود از پسش بر می اومدم همین حس بهم اعتماد به نفس میداد! خواستم یکی دیگه بزنمش که منو گرفت و با زانوش زد تو شکمم و گفت:گربه کوچولوی و*ح*ش*ی خودم رامت میکنم!
در حالی که دلمو گرفته بودم گفتم:اتفاقا تخصص منم تو رام کردن سگای هاره!
خواست بیاد جلو یه دفعه بلند شدم و باز با مشت زدم تو فکش!
مچ دستم درد گرفت خون از صورتش پاشید هولش دادم سمت در و گفتم:گورتو گم کن!
_:تا حساب تورو نرسم هیچ جا نمیرم!
خواست دوباره بگیرتم که ایندفعه زدم وسط پاش!
دیگه جونش داشت در می اومد بعدی میدونستم کل زندگیش از یه دختری اینجوری کتک خورده باشه.
در حالی که خون صورتشو پاک میکرد گفت:کارم باهات تموم نشده.
هولش دادم سمت شیشه ها سکندری خورد ولی خودشو نگه داشت ایستادم تا از خونه رفت بیرون. خوشحال از این که تونستم از پس خودم بر بیام کلیدای خونه مهرانو برداشتم و رفتم تو خونش اونجا جام امن تر بود حداقل از حیاط راهی به توی خونه نبود
درو چند تا قفل زدم و چراغای خونه رو روشن کردم.
عجب جمعه بازاری شده بود. روی میز پر از پوشت تخمه بود تو اشپزخونه هم پز از ظرف رو زمین هم ریخت و پاش بود.
بیخیال خونه شدم باید به مهران زنگ میدم و موضوعو میگفتم. رفتم سراغ تلفن و شماره مهرانو گرفتم.
_:الو؟
من:سلام!
_:سلام اوا تویی؟
من:اره !
_:خونه منی؟
من:اوهوم!تو کجایی؟
_:من گرمسارم!هوا زیاد خوب نیست نمی تونم تند برم.
من:اها!
حالا اصلا گرمسار کجا بود؟موضوع مهمی نبود که بخوام بپرسم
_:چی شده این وقت شب زنگ زدی؟دلت برام تنگ شده
romangram.com | @romangram_com