#دختری_که_من_باشم_پارت_104

لبخندی زد و گفت:خوبه کارت درسته. من میرم اتاقم کاری داشتی خبرم کن!

سرمو تکون دادم .اشاره کرد به سرمو گفت:شالتم سرت کن یادت باشه اینجا خونه نیست تو هم دیگه پسر نیستی!راستی شماره نگهبانی ستاره 777 بگیرش به حسن اقا بگو بیسکوییت بگیره!

من:باشه!

شالمو سرم کردم و نشستم مهرانم رفت تو اتاقش.





داشتم پوشه های بیمارا رو بیرون می اوردم که نخوام دنبالشون بگردم که صدای گلسا رو شنیدم:به به خانوم مشنی افتخار دادین مطبو مشرف کردین.

میدونستم توپش حسابی پره ولی از این که زیادی باهاش در بیفتم هم خوشم نمی اومد اگه اون احتراممو نگه میداشت منم کاری به کارش نداشتم.

رو کردم بهش و با لبخند گفتم:سلام! ببخشید نیومدم دستور دکتر بود و اگر نه زودتر خدمت میرسیدم.

از عکس العمل من تعجب کرده بود

چینی به بینیش داد و گفت:چی؟

ابروهامو دادم بالا و گفتم:هیچی من فقط سلام کردم.

سرشو تکون داد و گفت:سلام!

بعد پوزخندی زد و گفت:خوبه

من:چی؟

پوفی کرد و گفت:هیچی! به کارت برس. بعد رفت سمت اتاقش.

من:چشم خانوم دکتر چیزی لازم داشتین خبرم کنین.

رو پاشنه چرخید سمتم با چشمای کرد نگاهم کرد. خنده ای کرد و گفت:باشه!

بعد اروم شرشو کج کرد و با لبخند رفت سمت اتاقش.

خنده ای کردم و سرمو تکون دادم.

اخر ساعت بود .

داشتم وسایلمو جمع میکردم که گلسا و مهران هم زمان از اتاقاشون بیرون اومد مهران رو به من کرد و گفت:پایین منتظرم عزیزم.

لبخندی زدم و سرمو تکون دادم.

وقتی مهران رفت منم کیفمو برداشتم و از جام بلند شدم گلسا ایستاد رو به رومو گفت:شماها واقعا با هم دوستین؟

سرمو به علامت مثبت تکون دادم.

یه تای ابروشو داد بالا و گفت:چند وقته؟

من:یه ماه!

پوزخندی زد و گفت:میدونی قبلا هم دوست دختر داشته!

من:اره!

_:میدونی زیاد بودن؟

من:اره!

romangram.com | @romangram_com