#دختری_که_من_باشم_پارت_102
برش گردوندم افتار رو تخت رفتم بالا رش پاهاشو بین پاهام قفل کردم دستم و گذاشتم رو گلوش و گفتم:میگی یا....
با بغض گفت:میگم ...
فشار دستمو رو گلوش زیاد کردم . سرخ شده بود. دست و پا میزد ولی بی فایده بود.
بالاخره تسلیم شد . ولش کردم به صرفه افتاده بود گفتم:زود باش!
درحالی که صداش میلرزید گفت:800 تومن بهم داد و گفت مراقبت باشم تلفناتو چک کنم و یه سری به طبقه دوم بزنم!
من:دنبال چی؟
با ترس نگاهم کرد با فریاد گفتم:گفتم واسه چی بری بالا؟
اشک از چشماش جاری شد گفت:که ببینم دختری اون بالا هست یا نه!
کشیدمش بالا و گفتم:دیگه چی؟
زل زد تو چشمامو گفت:دیگه هیچی به خدا!
من:چرا بهت گفته این کارو بکنی؟
با گریه گفت:نمیدونم!
فریاد زدم تو صورتش :به من دروغ نگو!
همون طور که میلرزید گفت:به خدا راست میگم!
با تمام زورم هلش دادم رو تخت و با غضب نگاهش کردم.
همون طور که اشکاش سرایز بود گفت:به خدا من هیچ کارم!
انگشتمو به نشونه تهدید بالا بردم و گفتم:فقط به یه شرط کاری به کارت ندارم!
زل زد تو چشمامو گفتم:هر چی باشه قبوله!
پوزخندی زدم و گفتم:من دوبرابر پولی که باید بدم رو بهت میدم در عوضش تو هم اون چیزایی رو به امیر میگی که من میخوام!فهمیدی؟
تند تند سرشو تکون داد.
رفتم سمتش و گفتم:فقط اگه بفهمم امیر چیزی از این موضوع فهمیده زندت نمیذارم!
دوباره سرشو تکون داد.
نگاهی سرتا پاش انداختم و گفتم:حالا خوب گوش کنن ببین چی بهت میگم مو به موشو به امیر میگی!از اینجا هم بلند شو لازم نیست تا وقتی با منی باهام رابطه داشته باشی!
از جاش بلند شد تاپشو صاف کرد و موهاشو بست و نشست!
نشستم رو به روشو گفتم:فردا که میری گزارشتو به امیر بدی بهش میگی که دیشب یه پسر دیگه هم تو خونه بوده و اسمش ارمان بوده....
همه چیزو براش گفتم و بعدم فرستادمش که تو حال بخوابه!
باید اول موضوع آوا رو حل میکردم و بعد هم کاری میکردم که امیر فکر کنه به ترلان علاقه مند شدم تا ببینم عکس العملش چیه؟!
صبح خودم ترلان رو رسوندم خونش و رفتم سر کار.
**********
romangram.com | @romangram_com