#دختری_که_من_باشم_پارت_101
سرشو تکون داد و رفت درو خودم بستم که مطمئن بشم بسته شده بعد یه نگاه به بالا کردم انگار نه انگار کسی اونجاست.
با خیال راحت رفتم تو خونه.
به ازمایشا یه نگاه کردم و در رو بستم ترلان لم داده بود روی مبل و شالشو در اورده بود. با لحن خشکی گفتم:چند سالته؟
همون طور که دکمه های پالتوشو باز میکرد گفت:24!
من:اتاقم اونجاست! بعد به راهرو اشاره کردم و گفتم:برو تا منم بیام!
پشت چشکمی نازک کرد و گفت:باشه! منتظرم!
برگه ها رو گذاشتم رو میز چند دقیقه صبر کردم و بعد وارد اتاق شدم.
یه تاپ دکلته به رنگ صورتی کثیف با شلوار لی تنش بود جلوی اینه ایستاده بود و داشت موهاشو درست میکرد. با دیدن من تو اینه برگشت موهاشو از تو صورتش کنار زد و با لبخند گفت:فکر نمیکردم اینقد خوشتیپ باشی!
بی تفاوت نگاهش کردم و گفتم:امیر بهت نگفته من از رژ لب بدم میاد.
انگشتشو کشید رو لبش و گفت:واقعا؟مشکلی نیست الان پاکش میکنم!
بعد رفت سمت کیفش!گذاشتم هر کاری میخواد بکنه خودمم دراز کشیدم رو تخت. خودش اومد سمتم !
دستاشو گذاشت رو شونم و گفت:به نظرت من چطورم!
نیشخندی زدم و گفتم:خیلی خوب!
م*س*تانه خندید.فقط لبخند زدم.
صورتشو اورد جلو تا بب*و*سمش حالا وقت عملی کردن نقشه بود یه دستمو حلقه کردم دور کمرش تا بعدا نتونه فرار کنه بعد اروم دستمو کشیدم تو موهاش با ذوق لباشو رو لبام گذاشت اروم اروم دستمو بالا بردم یه تیکه از موهاشو گرفتم و کشیدم.
دستاشو حلقه کرد دور گردنم انگار به انداز کافی محکم نبود با تمام توانم موهاشو کشیدم حس کردم تمام موهایی که تو دستم بود از سرش کنده شد.
اخی گفت و خودشو عقب کشید و گفت:عزیزم میخوای کچلم کنی؟
یادم رفته بود اینا به خشونت عادت دارن!
پهلوشو چنگ زدم یه تیکه دیگه از موهاشو گرفتم و کشیدمش سمت خودم. دردش گرفته بود سرمو بردم سمت گوشش و با لحن تهدید امیزی گفتم:از امیر چقد پول گرفتی؟
از حرفم شکه شد. بالاخره ترسی که میخواستم تو چهرش دیدم. با تعجب گفت:چرا باید از اون پول بگیرم؟
دستمو کشیدم رو بازوش بعد با تمام توان به بازوش چند زدم ناله ای کرد و گفت:کدوم پول؟!
با عصبانیت گفتم:همون پولی که بابت جاسوسی کردن گرفتی!
با ترس گفت:من... من پولی نگرفتم!
ناخونهمو فرو کردم تو پوستش و گفتم:یا راستشو میگی یا فردا زنده از این در بیرون نمیری.
_:دستمو شکستی!
فشار دستمو بیشتر کردم و گفتم:میگی یا نه؟
سرشو تکون داد و گفت:میگم میگم دستمو ول کن!
بازوشو رها کردم خودشو عقب کشید و شروع کرد به مالیدن بازوش!
موهاشو گرفتم و گفتم:بنال!
اخی که گفت باعث شد موهاشو بیشتر بکشم!
romangram.com | @romangram_com