#دختر شیطون_پارت_17
آرسام از حالت تعجب خارج شد و با اخم مصنوعی به ترلان نگاه کرد
- خیلی ممنون ترلان جون! مثه اینکه نفس خانوم نیومده کلی طرفدار پیدا کرد . حالا دیگه من شدم غول ؟
منو ترلان خندیدیم
- خیلی کار سختیه ! حالا گیرم که گفتیم مثلا ما همو دوست داریم .
بعد مامانت راجب من چی فکر میکنه که اومدم خونه ی تو موندم بدون هیچ نسبتی !؟. میفهمید منظورمو ؟
ترلان سری به نشونه ی تایید تکون داد
- فکر اونم کردیم . اگه حواست به آرسام بود میفهمیدی .
اومدم بگم خوب الان بگو که ارسام خودش ادامه داد .
- ببین ما به مامانم میگیم خانواده ی تو انگلیس هستن و منو تو توی تعطیلات عید که اومده بودی عموتو ببینی باهم تو یه مهمونی دوستانه اشنا شدیم و از هم خوشمون اومده و باهم دوست شدیم . بعدم به مرور زمان عاشق هم شدیم و ...
عین ظرف نشسته پریدم وسط نطقش
- منم لابد عین دخترای نکبت و اویزوون و چندش نه گذاشتم نه برداشتم صاف اومدم ور دلت تو خونت کنگر خوردم لنگر انداختم و بیرون برو هم نیستم .!لابد توهم قول ازدواج دادی منم عین خری که کارخونه تیتاب به اسمشه ذوق کردم !!.تنها تنها فکر کردی یا کسی کمکت کرد ؟
میخوای به مامانت بگی دوست بودیم ؟؟ اونم تو مهمونی ؟؟هیچی دیگه فکر میکنه عاشق کت و شلوارت شدم یا مارک ساعتت .فکرشم نکن. مخالفم !!
ترلان و ارسام کم مونده بود چشاشون از کاسه در بیاد بیفته
رو میز .
یهو یه نگا به هم کردنو ترلان منفجررر شد از خنده ..
ارسامم تو همون حالت با بهت نگام کرد .
- تو چجور موجودی هستی ؟؟ این همه حرفو از کجات در میاری میزاری وسط حرف من ؟.
چشم غره توپی بهش رفتمو باز زبونم اتوماتیک کار کرد !
- چه ربطی داره اصلا ؟؟. از تو شورت عمم درمیارم .!!
یهو دو دستی کوبیدم تو دهنم ! خاک تو سرم. چی گفتم !!؟؟؟¡
سر قبر خودم کاج بکارم که شرفم رفت کف پام !!
اینبار ارسامم پوکید از خنده . وای خدا چرا اینجوری میخنده ؟ بابا من قلبم با باتری یکی در میون میزنه ! نکن اینکارو با من . خر بخورتت پسرم چشمم کف پات ! خودمم داشت از قیافه هاشون خندم میگرفت ..
ترلان که دیگه کم مونده بود از صندلیش کف اشپزخونه پلاس شه . ارسامم داشت خیلی شیک قهقهه میزد .
دیدم دیگه خیلی سه شده کلمو خاروندمو لحنمو بچگونه کردم
- خو ببشخیید . از دهنم پلید !!
ترلان به زووور خندشو قورت داد
-وای عاشقتم نفسی ..خیلی باحالی.
اره دیگه . چهارتا سوتی پشت هم بدی هم دلقک میشی هم باحال
اخی که چقدر من سوتی میدم . مامان این چلغوز یه سوتیمو ببینه میگه این منگله که .!!¡
بعد از اینکه این دوتا بیشعورا کلی مسخرم کردن و منم حرص خوردم بالاخره زنگو درو زدنو غذا ها رسید . منم که قربون خودم برم اول روده بزرگه و کوچیکه رو از هم جدا کردم تا همو نخورن بعدم که ارسام غذا هارو اورد شروع کردیم با اشتها خوردن ! من بدبخت که نه دیروز نهار درست خوردم نه شام خوردم نه صبحونه !!داشتم مثه این قحطی زده ها میخوردم .
موندم واقعا الان چجوری زنده ام و همچنان سوتی میدم !!؟
نهارو تو سکوت خوردیم و تازه فهمیدم چقدر گشنم بود ! میدیدم هی انرژی ندارم یه ریز غر بزنم هی نفس کم میارما.نگو گشنم بوده .
غذا که تموم شد و منم واسه اینکه ادب رو رعایت کرده باشم یه تشکر کوشولو کردم .
@romangram_com