#دختر شیطون_پارت_13
- خاموش بود ! چه خبر ؟
بعد دودقیقه یه پیام اومد که سریع بازش کردم
- بابات خیلی عصبیه نفس . مامانتم همش گریه میکنه و زیر سرمه .اصلا خیلی جو اینجا بده.حالا حالا ها اصلا پیدات نشه.
کم کم داشتم سردرد بدی میگرفتم . تایپ کردم .
- سامان چی ؟گورشو گم کرد ؟
- نه . اونم خیلی شاکیه دربه در دنبالته کلی آدم فرستاده پیدات کنن. نفس کجایی ؟
لعنتی ! خودم اعصابم خورد بود این خبرا اعصابمو بدترکرد . تنها خوبیش شنیدن خبر اتیش گرفتن سامان بود و نشون میداد به هدفم رسیدم . دلم میخواد تیکه تیکش کنم پسره بوزینه رو ! تند نوشتم.
- فعلا جام امنه عسلم . نگران نباش.سرم درد میکنه کاری باهام نداری ؟
بعد از گذشت یک دقیقه باز گوشی لرزید
-نه عزیزم شب بخیر.
مواظب خودت باش
اونقدر سرم درد میکرد که چشمام تار میدید. اگه سامان پیدام میکرد ؟.بابا دوباره مجبورم میکرد باهاش ازدواج کنم ؟.با وجود اینکه فهمید اونقدر ازش بیزارم که حاضرم فرار کنم ازش ؟ اونم درست شب عروسی !
محکم سرمو تکون دادمو شقیقه هامو مالیدم ... سرم وحشتناک درد میکرد .
گوشی رو گذاشتم رو عسلی و اومدم بخوابم که دوباره صدای ویبره گوشیم بلند شد . واقعا حسش نبود ولی دلم نیومد حالا که نگرانه جوابشو ندم دستمو بردم بالای سرمو کشیدم رو عسلی تا گوشیم اومد تو دستم برش داشتمو اس ام اسشو باز کردم .
- نفس نگرانم . تو همون جای امنت بمون.باشه ؟
گیج خواب فقط یه باشه عشقم شب بخیر گفتمو اصلا نفهمیدم
کی بیهوش شدم ...
با حس یه نور خیلی زیاد پشت پلکام با اخم چشمامو باز کردم .
چهار تا فحش مثبت بیست به پنجره و پرده و نور و خورشید دادم وغلت زدم تا پشت به نور بخوابم که بعد یکم تجزیه و تحلیل خاطرات دیشب یهو عین برق گرفته ها سیخ نشستم .
من الان خونه این پسره خوابیدم!!!
اسمش چی بود ؟ .. اها آرسام
وجدانم زد تو سرمو گفت کود حیوانی با مخلفاتش تو سرت نفس.
پاشو خودتو جمع کن ببین این پسره کجاس ؟
. اخم کردمو عین این خود درگیرا گفتم ایششش ! باز تو اعلام وجود کردی؟
من هنوز بیدار نشدم تو اوار شدی رو سرم ؟
باز دو روز اجازه پیشروی بهت دادم بی ادب شدی ؟ بعدم اسمش ارسامه هاااا. هی نگو پسره . منم یادم میره اسمشو .
دیدم الانه که به دو قسمت مساوی تقسیمم کنه و جیم زدم تو دشوری . سر و صورتمو شستمو اومدم . برم بیرون که یادم اومد روسری سرم نیس
دو دل بودم .. بپوشم ؟ نپوشم ؟؟!
بیخی بابا میپوشم ...
خواستم حمله کنم سمت ساکم که وجدانم طبق معمول پارازیت انداخت . باز تو امل شدی ؟ خوبه دیشب جلوش بالباس دکولته ویراژ میدادی . بیا برو خواهشا همه میدونن اوسگلی دیگه نمیخواد هی ثابت کنی !
منم دیدم زده رو مسلسل وترور شخصیتی میکنه بیخیال شدم در رفتم . والا یهو دیدی یه بلایی سرم اورد .
.در اتاقو که باز کردم اومدم بیام بیرون که چشمم به کاغذ مستطیلی کوچولویه رو در افتاد . انگار یادداشت بود . باید کار ارسام باشه دیگه نه ؟
(واقعا تو تو ایران حیف میشی ,سقف اینجا واست کوتاس !)
@romangram_com