#دختر شیطون_پارت_11
اونم صداشو بالا تر برد و تقرییا فریاد زد.
-- خیلی سادست . مامانم پس فردا میاد ایران و تو باید جلوش نقش معشوقه ی منو بازی کنی .
منم که کلا شووووت داد زدم
-ارررره..... باششششه !!!
قشنگ واسه یه لحظه بعد از گفتن حرفم رفتم تو هنگ
الان گفت چی ؟؟ من چی گفتم ؟؟
یهو عین برق گرفته ها پریدم و جیغ کشیدم .
-- چییییییییییی؟؟؟؟!!
با دیدن دهن باز من لبخند پیروزی نشست کنج ل*ب*ش .
خیلی ریلکس نشست رو کاناپه راحتیشو بهم خیره شد.
-- راحت تر از تصور من قبول کردی
با یه شیطنت خاص تو چشمای قهوه ایش بهم خیره شد . سرتا پامو عین اسکن از نظر گذروند .
-- حالا باهم راه میایم !
من که کلا احساس میکردم دارم به یه موجود فضایی نگاه میکنم... وای خدا من طاقت این همه شوک رو یه جا ندارم ...! اصلا چی شد ؟ یکی بیاد این فک منو جمع کنه لطفا!! فک کنم رو زمینه دیگه.
نکنه داشتم میدویدم مغزمو انداختم اومدم ؟
من واقعا با چه منطقی قبول کردم بمونم پیش این ماموت ؟ این که منو میخوره . کلمو به چپ و راست تکون دادم تا حواس نداشتمو جمع کنم تا کمتر جلو این مجسمه ی مغرور سوتی بدم . کم کم دهنمو بستم و با اخم خیره شدم به چشاش . لامصب چشماش سگ داشت .
-- اصلا حالت خوبه ؟.
میفهمی چی میگی؟.
معلومه که قبول نمیکنم !
بعدم مگه مامانت بچست که فیلم بیای جلوش اونم نفهمه !؟
اخم کرد .
-- همین الان یادمه خیلی بلند و واضح پیشنهادمو قبول کردی .بعدم اینکه مامانم بفهمه یا نفهمه به خودم مربوطه . توفقط کاری که میگمو میکنی و در ازاش میتونی بدون دردسر تا هر وقت خواستی اینجا بمونی تا اون دسته گلی که اب دادی یکم دردسراش بخوابه .
بعدم پوزخندی زد .
-- فکر نمیکنم الان اگر برگردی ازت با اغوش باز استقبال کنن !!
-- چی فکر کرده واقعا ؟
همینجوریشم وقتی مغرور حرف میزد دلم میخواد سربه تنش نباشه چه برسه به الان که جوری حرف میزنه انگار فقط من این وسط کمک لازممو دستم جلوش درازه .. اومدم یه جیغ بنفش مایل به جیگری بزنم سرش که دستشو اورد بالا و عین ظرف نشسته پرید وسط نطقم! .
-- خواهشا جیغ جیغ نکن !
از الان تا فردا وقت داری درست فکر کنی جای کلکل با من !. تو یه جا واسه پنهان شدن از دست خانوادت میخوای . منم یکی که منو از دست اصرارای مامانم راحت کنه .میبینی که کارامون بهم گیره .الانم ساعت یازده شبه .از قراره معلوم جایی هم نمیتونی بری.اینقدرم لجباز نباش و منطقی فکر کن . یکم فک کن ببین جای داد و بیداد کردن سر من میتونی یه امشبو دوستانه رفتار کنی تا دوتامون یکم فکر کنیم ؟.
همه چیز یهویی شد ! واقعا به ارامش نیاز داشتم
همینجوری داشتم با چشای گرد شده نگاش میکردم .
چه سخنرانی کرد . ینی به جون خودم نباشه به جون سامان تا حالا ایقدر قانع نشده بودم .!! نکنه میخواد خرم کنه ؟ بازم این وجدانم اعلام وجود کرد و زد تو سرم .
اخه خل و چل از آسمون سرش نازل شدی الانم واسه اینکه تو خونش تلپ شی داری واسش کلاس میای؟؟. بزنم بری قاطی باقالیا ؟؟.
کم کم درگیریا داشت فیزیکی میشد که به خودم اومدم . مثه اینکه باید قبول میکردم.نهایتش فردا میرفتم دیگه !
@romangram_com