#دختر_ماه_پارت_99
منتظر جواب به بچه ها زل زد که مت جواب داد
مت:آره خب اون یکی از خبیث ترین زیر دست های بالدازاره..
آرمان بلند خندید و گفت
آرمان:افرین بهتون
بعد هم دستشو گذاشت رو صورتش و برداشت ولی وقتی برداشت که من به شخصه یه سکته ناقص زدم..
به جای آرمان یه موجود کریه و زشت با یه لبخند شیطانی روبرومون وایستاده بود...
از ترسم یه جیغ کوتاه زدم که باعث خنده بلند اون شد ...
سامیار ناباور زیر لب گفت
سامیار:ژاوی!!!
اون موجود کریه خنده ای کرد و گفت
ژاوی:بله من ژاوی ام و همه این سال ها من بودم که با شما بودم ...بالدازار ازم خواست که بزارم آریلِ عزیز بزرگ بشه و به موقعش بکشمش ولی خیالتون راحت هنوز موقع مرگ آریل نشده
قهقهه شیطانی ای سر داد و به سرعت از جلوی چشمای ما غیب شد...
من که از ترس دسته های مبل رو داشتم خرد میکردم..ساشا زودتر از بقیه از شوک بیرون اومد و سریع طرف من اومد و منو کشید توو آغوشش و اروم گفت
ساشا:سوین گریه نکن..آروم باش من نمیزارم کسی اذیتت کنه اروم باش..
romangram.com | @romangram_com