#دختر_ماه_پارت_93


با تعجب به اونجا نگاه کردم...با چیزی که دیدم چشمام برق زد..همون دندون بود...

_متتتتتتتتتتتتتت

با جیغی که زدم مت دوتا سکته رو رد کرد فک کنم..

با عصبانیت برگشت سمتم و گفت

مت:چته دیوووونه!!!!

_بیا اون دندونه اینجاس...من و تو اصلا این پایین رو نگشتیما..

مت سریع اومد اونجا نشست و اون دندون رو خیلی اروم لمس کرد...

مت:سوین این یه دندون انسان نیست

_خودم میدونم

مت:این دندون نیش یه خون آشامه

_چی!!!واقعا!!!

مت:اره

مت اونو سمت خودش کشید که صدای تقی اومد دیوار اونجا شروع به کنار رفتن کرد...سریع رفتم کنار مت وایستادم و دوتایی هیجان زده به اون قسمت نگاه کردیم...بعد چن ثانیه که دیوار کامل کنار رفت اون راهرو نمایان شد...

زیاد طولانی به نظر نمیرسید...دست مت رو محکم گرفتم و باهم پا به راهرو گذاشتیم و جلو‌رفتیم...

romangram.com | @romangram_com