#دختر_ماه_پارت_70


باید بفهمم اول اصلا پروفسوری به اسم جان لارنس توو این شهر زندگی میکنه یا میکرده بعد به بقیه موضوع ها و احتمالات فکر کنم...

اگه اینا واقعیت باشن واقعا چجوری سیمور به اون جنگل رفته...منم خیلی راجب جنگل ممنوعه ای گه در امریکا هس شنیدم...هرکی بره اونجا امکان نداره زنده برگرده...

این خاطرات واقعا مبهمه و جوابه این سئوالا رو شاید فقط جان بتونه بده...



بلند شدم رفتم سمت کمد..یه کت کوتاه چرم پوشیدم...شلوارکتان مشکی...موهام محکم بالا سرم بستم و یه کفش اسپورت مشکی پام کردم و رفتم تووهال...بچه ها داشتن حرف میزدن که با ورود من ساکت شدن و به من نگاه کردن...

ساشا:کجا به سلامتی؟؟

_میرم بیرون یه کاری دارم زود برمیگردم...

بعد هم بدون اینکه بهشون اجازه حرف زدن و سئوال پرسیدن بدم از خونه زدم بیرون...

به سمت آزمایشگاه مرکزی اینجا راه افتادم شاید پروفسور اونجا کار میکرده..

وقتی رسیدم با هزار دنگ و فنگ و دروغ بافی گذاشتن برم داخل...

رفتم سمت مدیریت ازمایشگاه و بعد کسب اجازه وارد اتاق شدم...

اتاق بزرگی بود که البته رنگ هرچیزی که اونجا بود سفید بود و چشمو اذیت میکرد...یه میز بزرگ وسط اتاق بود که یه اقای پیری روی اون نشسته بود و منتظر به من زل زده بود...

رفتم جلو و سلام کردم و اونم تعارف کرد که بشینم..

_ببخشید اقای مدیر..

romangram.com | @romangram_com