#دختر_ماه_پارت_5
وضعیتی بود فوق العاده ضایععععع، همه اونایی که اونجا بودن مثل وزغ زل زده بودن بهمون...حواسم باز رفته بود پی فکرای چرت و پرت که یه دفعه بوووم خوردم به یه چی...
آی ننه سرم داغون شدم آی ننه دماغ خوشگلم(الکی مثلا )الکی واسه خودم اه و ناله میکردم درحالی که هیچیم نبود گفتم حتما مثل این رمانا خوردم به یه پسر هلو اینجوری کنم اخرش اون عاشقم میشه و بعدشم که🙈
با ضربه ای که پری بهم زد از فکرو خیال عروسیم با شخص خیالی بیرون اومدم یه چشم غره به پری رفتم که دیدم داره با چش و ابرو به روبرو اشاره میکنه برگشتم به ببینم این هلویی که خوردم بهش کیه که چشام چهار تاشد،واقعا که هلوووو بود...
اخه خدا وقتی داشتی شانس تقسیم میکردی من کجا بودم این هلویی که عرض نمودم خدمتتون یکی از خانوم های حراست بود که خیلی هم تپل بود واسه همین میگم هلو.....شانس ندارم که اخه ادم قحطی بود دقیقا باید میخوردم به این عزراییل اخه =/
باصدای هلو از فکر دست کشیدم
خانم هلو:خانم اینجا رو با زمین دو میدانی اشتباه گرفتین؟!
پری:خانم زمانی معذرت میخوایم به بزرگی خودتون ببخشین
اوه پس این خانم زمانیه ...تقریبا همه از اخلاق خوشگلش تو دانشگاه حرف میزنن به همه گیر داده تا حالا انگار این دفعه نوبت منه
خانم زمانی:بار دیگه تکرار بشه برخورد جدی میشه باهاتون
اینو گفت و رفت!!!!!
انگار مارو درحال کارای خاک برسری دیده که اینجوری حرف میزنه زنیکه ......
هووووف برگشتم به اونایی که داشتن در مورد ما پچ پچ میکردن یه نگاه چپ انداختم که ساکت بشن ولی بیشور ساکت که نشدن هیچ یه نگاه چپ هم تحویل خودم دادن....والا چقد ملت فضول شدن یه چی که ببینن ول نمیکنن دیگه..
دیگه حوصله دانشگاه رو با نگاه های این فضولا بخاطر اتفاق امروز نداشتم برا همین از پری خدافظی کردم و رفتم خونه...
romangram.com | @romangram_com