#دختر_ماه_پارت_6
وقتی رسیدم خونه ساعت2بود و این ینی هم مامان و فرهان خونه هستن.
داخل خونه که شدم دیدمشون داشتن تلویزیون نگاه میکردن یه سلام بهشون دادم که جوابموآروم دادن انگاری خیلی محو فیلم بودن...بعداز عوض کردن لباسام ناهار خوردم و رفتم نشستم پیش اونا..فیلم تموم شده بود و الان حواسشون سرجاش بود پس بهترین موقعیت بود که در مورد بورسیه باهاشون حرف بزنم.
_مامان
+بله
_امروز تو دانشگاه یه اعلامیه واسه یه ازمون زده بودن منم رفتم ثبت نام کردم
+ازمون چی؟؟
_اوم واسه یه بورسیه اس که 3نفر اول رو بورسیه میکنن واسه امریکا
+تو چیکار کردی سوین؟؟!!!
_واسه بورسیه ثبت نام کردم
اینو که گفتم مامان از عصبانیت قرمز شد و صدای فریادش رفت هوا
+با اجازه کی همچین کاری کردی ...
_خب مامان معلوم نیس که من اصن قبول شم یا نه بعدشم اگه قبول شم بهترین موقعیت واسه پیشرفتمه شما که مخالف پیشرفت نبودی-_-
+هیچ میفهمی چی میگی سوین تنها پا شی بری کشور غریب که چی بشه؟؟؟که پیشرفت کنی؟؟!!اینجا نمیشه پیشرفت کرد!؟ فردا میری انصراف میدی دیگه هم چیزی نمیخوام بشنوم
romangram.com | @romangram_com