#دختر_ماه_پارت_24
اونا همشون داشتن اینطرف رو نگاه میکردن و دور و از دهنشون خون میچکید...
باحالت خاصی زل زده بودن بهم انگار که اصلا نمیشناختن منو....برگشتم سمت اون پیرمرد که چیزی بگم ولی اون ناگهانی دستشو گذاشت روی سرم و دوباره همون درد.....
____________________________________
چشامو باز کردم ..هنوز اون ترسی که توو خواب داشتم رو حس میکردم...قلبم تند تند میزد....
برگشتم به پری نگاه کنم که با جای خالیش مواجه شدم
ینی چی پری باز کجا رفته ...بلند شدم رفتم تو پذیرایی،اونجاهم نبود ...ایندفعه یادداشتی هم درکار نبود...این بیرون رفتنای پری خیلی مشکوک بود..باید میفهمیدم کجا میره...
یه ساعتی نشستم ولی پری پیداش نشد...بلند شدم برم که آب بخورم ولی به طرز عجیبی خوابم برد...
صبح که بیدار شدم رو تختم بودم...ینی چی من یادمه دیشب توو هال خوابم برد ،خیلی عجیبه والا...
بلند شدم رفتم توو هال پری جلوی تلویزیون نشسته بود و چای میخورد..
_پری دیشب کجا بودی؟؟؟
+علیک سلام خونه بودم
_پری تو دیشب خونه نبودی من خودم بیدار شدم دیدم تو نیستی..کجا بودی؟؟بعدشم من توو هال خوابم برد کی منو برد تو اتاق؟؟
+سوین تو دیشب سرجات بودی و منم خونه بود والا ..حتما خواب دیدی
romangram.com | @romangram_com