#دختر_ماه_پارت_19
_آها
بلند شدم و جلوتر از اونا به سمت رستوران پرواز کردم ...وارد رستوران که شدیم موجی از گرما به سمتم هجوم اورد ...خیلی خوب بود بعد چهار ساعت بودن تو هوای سرد یدفعه بیای یه جا و این همه گرما بهت هجوم بیاره ...
با پری و آرمان رفتیم سمت یه میز که تقریبا وسط رستوران بود نشستیم ...بعد از سفارش غذا گارسون رفت و منم شروع کردم به دید زدن مردم (ازبس فضولم)...اوه اوه اون دوتا روببین توو حلق همن بی ادبا فک نکنین اینجا بچه نشسته ها...از اونا چشم گرفتم و به یه میز دیگه خیره شدم..سه نفر بودن در حین غذا خوردن باهم دعوا هم میکردن ..از اونجایی فهمیدم دعواس که بعد هر حرف با اعصبانیت به اون یکی نگاه میکردن...میز بغلیشون چن تا !!!!چییییییییی؟؟؟!!!!!!!!!!!
اینا اینجا چیکار میکنن اخه ، اینم شانس قشنگ من....
اون اکیپ دیوونه ها(همون خوشگلا)هم اینجا بودن ...جالب اینجاس اوناهم به ما خیره شده بودن ،پشت چشمی براشون نازک کردم برگشتم سمت بچه ها:
_بروبچ چن تا میز اونطرف تر دیوونه ها نشستن!!!=/
پری:دیوونه ها دیگه کین؟!!!!
_ساشا و دوستاش
آرمان:آها اون همکلاسیامون
بعدشم دوتایی برگشتن به اونا نگاه کردن....
گارسون که غذارو آورد پری گفت غذاهارو رو این میز نزاره..!!!
_وا پری رد میز نزارن پس رو سر من بزارن
جوابمو نداد و بلندشد و با دست اشاره کرد ماهم بلند شیم ...حرکت کرد طرف میزه اونا و بهشون گفت میشه ماهم کنارتون بشینیم..
romangram.com | @romangram_com