#دختر_ماه_پارت_20


اوناهم افتخار دادن ما کنارشون بشینیم..

رفتم صندلی کنار پری که خالی و البته کنارمم ساشا نشسته بود،نشستم...یه نیشگون از پری گرفتم و توو گوشش اروم گفتم:

_چرا اینکار رو کردی ؟؟!!کِرم داری مگه!!!

+ساکت شو میخوام باهاشون دوست بشیم حداقل اینجا تنها نباشیم

بعد این حرف پری چشام شد قد گردو ما!!!با اینا!!!!! دوست بشیمممممممم!!!!!!

خدایی این پری هم بعضی وقتا چل میزنه ها ...حالا عیب نداره بزار به اونا پیشنهاد دوستی بده این خدایان غرور هم میزنن تو برجکش و میگن نه منم هرهر بهش میخندم دلم خنک شه....



بعد از خوردن شام که من همش تو فکر مسخره کردن پری بعد از ضایع شدنش توسط اینا ،بودم...

دیاکو پیشنهاد داد همینجا بشینیم و یه قهوه هم بخوریم ایناهم بدون خواستن نظر من با کله قبول کردن...شروع کردن به حرف زدن :

پری: خب بچه ها از خودتون بگین

دیاکو : چی بگیم ؟!!!

آرمان:از خودتون و زندگیتون ،شخصیتتون

دیاکو:خب من دیاکو 25سالمه و از 7سالگی اینجا زندگی میکنم ..پدرو مادرم فوت شدن و من به جز این سه تا دوستام کسیو ندارم

پری:خدابیامرزتشون

romangram.com | @romangram_com