#دختر_ماه_پارت_160
هافمن:بله
_چرا اینجا زندگی میکنین؟؟چرا نمیاین دهکده زندگی کنین؟؟
هافمن:ترجیح میدم از مردم دور بمونم
دیگه سئوالی نپرسیدم چون فهمیدم دلیلش شخصیه و مطمئنن اگه بپرسم هم نمیگه...
هافمن:خیلی نا آرومی..
_بله حالم خوب نیس
هافمن:درکت میکنم...هرچقدر هم قلبت خاموش باشه ولی بازم بعضی اوقات از درد مچاله میشه..
_شما مگه میدونین من چرا ناراحتم؟
هافمن:بله دخترم از خیلی چیزا خبر دارم من...
سرمو انداختم پایین و چیزی نگفتم...بازم فکر ساشا عذابم داد...بازم بخاطرش اشک توو چشمام جمع شد...
هافمن:ناراحت نباش ...مطمئن باش یه روز همه چی اونجوری میشه که میخوای
بازم چیزی نگفتم..بغض توو گلوم نمیذاشت حرفی بزنم...
هافمن بحث رو عوض کرد و درباره نیروم پرسید
هافمن:تونستی عنصر هارو کنترل کنی
romangram.com | @romangram_com