#دختر_ماه_پارت_159


نمیدونم چرا یدفعه هول شدم...

پیرمرد:سلام دخترم

_سلام

پیرمرد:خوش اومدی منتظرت بودم

_منتظرم بودین؟!!

پیرمرد:بله صبر کن الان میام..

رفت داخل بعد چن دقیقه با یه سینی که دوتا فنجون داخلش بود برگشت...

پیرمرد:بیا بریم رو اون صندلی ها بشینیم..

دوتا صندلی و یه میز کنار کلبه بود...باهم رفتیم نشستیم اونجا...منتظر موندم چیزی بگه ولی نگفت...نمیتونستم تحمل کنم بخاطر همین گفتم

_ببخشید اقا شما از کجا میدونستین من امروز از اینجا سردرمیارم؟؟

پیرمرد:من هافمنم...به کمک یه پیشگویی فهمیدم که امروز ملکه عزیزمون دیدنم میاد..

_پیشگویی؟!!!شما پیشگو هستین؟؟

هافمن:نه دخترم...یه جادوگر هستم

_واقعا!!!

romangram.com | @romangram_com