#دختر_ماه_پارت_142


دختر:ش...شم..شما کی هستین؟

لبخند مهربونی بهش زدم تا اعتمادش رو جلب کنم

_من سوینم..ملکه اینجا

دختر هول زده از جاش بلند شد و گفت

دختر:معذرت میخوام بانو

بلند شدم و کنارش وایستادم و گفتم

_عیبی نداره..اسمت چیه؟

دختر:کت

_اوه خوشبختم کت...من به کمکت واسه مرتب کردن اتاقم لازم دارم همراهم بیا

کت:چشم

لبخند مرموزی زدم و جلوتر از اون از اتاق رفتم بیرون و به سمت اتاق خودم رفتم....



به اتاق که رسیدیم گذاشتم اول اون وارد شه و بعد خودم رفتم داخل...

وسط اتاق وایستاده بود و به اطرافش نگاه میکرد...اروم اروم از پشت بهش نزدیک شدم و صورتمو کنار گوشش نگه داشتم..جوری که هرم نفس هام به پوستش برخورد میکرد...خواست برگرده که محکم گرفتمش..اون که خطر رو احساس کرد شروع کرد به دست و پا زدن و خواهش و التماس که ولش کنم ...

romangram.com | @romangram_com