#دختر_ماه_پارت_14
این دختره هم خله ها این موقع شب رفته گردش
بیخیالش بیاد خونه آدمش میکنم
میترسیدم دوباره بخوابم و اون خوابای آشفته و وحشتناک رو ببینم پس بیخیال خواب شدم و مشغول مرتب کردن وسایلام شدم
______________________________
ساعت1بود که پری خیلی سرحال و خوشحال اومد خونه..مشکوک میزد والا...
_پری کجا بودی
+هیچی رفتم یه دوری زدم اومدم
_با کی ؟؟؟!
+تنها
_آها
بحثو ادامه ندادیم..میدونستم داره یه چیزیو دروغ میگه ولی اینم میدونستم تا خودش نخواد نمیتونم چیزیو از زیر زبونش بکشم بیرون
بعد تموم شدن کارام چون خیلی خسته بودم خوابم برد ولی خداروشکر اون کابوس هارو ندیدم...
صبح بعد خوردن صبحونه با پری و آرمان از خونه زدیم بیرون که بریم دانشگاه خودمونو معرفی کنیم و بریم سرکلاس...اونجور که توو این دو روز فهمیدم آرمان پسر خوبیه و سرش به کار خودشه ..
romangram.com | @romangram_com