#دختر_ماه_پارت_138
_این لباسا و وسایل اینجا واسه کیه؟؟
ساشا:واسه تو عزیزم
_من!!!!اخه کی اینا رو اورده من که چیزی با خودم نیاوردم....
ساشا:عزیزم اینارو مت با جادو اینجا گذاشته...نه تنها واسه تو،واسه همه کمد های اتاق هاشون پره...
_اع چه جالب
ساشا:اوهوم
چیزی نگفتم و ساشا هم رفت سمت تخت و خودشو پرت کرد رو تخت...روبروی میز توالت وایستاده بودم و به وسایل نگاه میکردم که چشمم افتاد به آینه...
تاج بزرگ و زیبایی روی سرم قرار داشت...طلایی رنگ بود روش با سنگ های خاصی تزیین شده بود..
خیلی خوشم اومده بود ازش ولی سنگین بود...از روی سرم برداشتمش و گذاشتم روی میز ....یه تیشرت و شلوار راحت از کمد برداشتم و رفتم توو سرویس اتاق عوض کردم....
ساشا رو تخت خوابش برده بود...توو خواب مثل پسربچه ها میشد...با لبخند رفتم طرفش و بوسه ای رو پیشونیش زدم و ملحفه رو کشیدم روش و خودمم اونطرف تخت دراز کشیدم و به ثانیه نکشید خوابم برد..
از خواب که بیدار شدم هوا روشن شده بود...برگشتم کنارمو نگاه کردم ..ساشا نبود...
از جام بلند شدم و از کمد حوله برداشتم و رفتم حموم...حس و حال کسیو نداشتم..دلم خون میخواست...خون گرم و تازه ...
رفتم توو وان دراز کشیدم و چشمامو بستم....
romangram.com | @romangram_com