#دختر_ماه_پارت_132
_دارم!!!!
ساشا:اوهوم اون الهه ها و مردمشون منتظر تو هستن تا مکان زندگیشون رو بهشون بدی...
_من هنوزم منظور شما رو درک نکردم اخه من چجوری میتونم خونه بسازم؟!!!!
ساشا:خیلی راحت...یکی از ساده ترین کارایی که تو میتونی با نیروهات بکنی؛شکل دادن بهشونه...
_چجوری؟
ساشا:یه خونه که مدلش رو دوست داری تصور میکنی بعد نیروت رو آزاد میکنی...خودش درست میشه..
_چه جالب..الان میتونم امتحان کنم؟؟
ساشا:اره امتحان کن..
یه مشت اب توو دستم جمع کردمو شکل یه قلب تصورش کردم..وقتی دستمو باز کردم واقعا مثل یه قلب شده بود...
قلب از جنس آب،خیلی خوشکل بود...
به ساشا که با لبخند خیره شده بود بهم نگاه کردم..دستشو گرفتم توو دستمو اون قلب رو گذاشتم رو دستش...لبخندی زدم و رفتم پیش پری و با اونا هم قدم شدم...
بعد چن دقیقه راه رفتن چمنزار تموم شد و وارد یه دهکده شدیم...
دهکده بزرگی به نظر میومد و البته خیلی هم خوشگل بود...
خونه های سنگی...مغازه های کوچولو که همشون بسته بودن...عجیب بود که هیچ کس اینجا نبود...
romangram.com | @romangram_com