#دختر_ماه_پارت_121


اول یه مشت اب به بالا پرت کردم و رو هوا معلق نگه داشتمش بعد باد خیلی سردی به سمتش فرستادم(باد و خاک باهم به دست اومدن )اب معلق رو هوا سر یه ثانیه تبدیل به یخ شد و افتاد رو زمین...

بالبخند به ساشا نگاه کردم و اونم با تحسین خیره شده بود بهم...

ساشا:چیشده سوین چرا ذوق نکردی ایندفعه؟؟!!!!

_نمیدونم ساشا خوشحالم ولی حس میکنم هرچی بیشتر قدرتامو تقویت کنم دردسرها زیاد تر میشه...

ساشا لبخندی زد و بغلم کرد

ساشا:نگران نباش.....من نمیزارم چیزی واست دردسر بشه..قول میدم

لبخندی زدم و خودمو توو بغلش مچاله کردم...شبیه بچه های لوس شده بودم قبول داشتم ولی دلم یکم آرامش و حمایت میخواست....





ساشا موهامو نوازش کرد و گفت

ساشا:نگران نباش ملکه من..

برگشتم بهش نگاه کردم و گفتم

_ملکه؟؟؟!!!!!!!



romangram.com | @romangram_com