#دختر_ماه_پارت_117


جیغی زدم پریدم عقب که باز آفتاب خورد به پوستم و بدنم شروع به سوختن کرد....

ساشا سریع هلم داد توو سایه و خودشم اومد کنارم....

با ناراحتی به ساشا زل زدم و گفتم

_ساشا چرا اینجوریه؟؟

ساشا:عزیزم تو نمیتونی همینطوری راحت زیر نور افتاب راه بری...

_پس شما چجوری راه میرین؟؟

ساشا انگشتری از جیبش دراورد و انگشتم کرد و گفت

ساشا:با کمک طلسمی که توو این انگشترا هس..

یه انگشتر نقره بود که یه نگین درشت از الماس روش بود ...خیلی خوشگل بود...

_ساشا از کجا اوردی اینو؟؟

ساشا:این انگشتر یادگار مامانمه...دادم مت روش طلسم گذاشت..لطفا مراقبش باش سوین برام عزیزه

_چشم

لبخندی زد و گفت

ساشا:حالا راحت میتونی بیای زیر نور ...

romangram.com | @romangram_com