#دختر_ماه_پارت_114
_اها...مت بهم گفته بود..اره آماده ام...
چشماش برقی زد و طی یه حرکت کاملا ناگهانی منو انداخت رو کولش و شروع به دوییدن کرد...از سرعت زیادش همه جا رو تار میدیدم و سرگیجه گرفتم...
چشمامو بستم و ترجیح دادم تاریکیو ببینم تا این سرعت سرسام آور رو...
با کم شدن سرعت و وایستادن ساشا چشمام و باز کردم و به اطراف نگاه کردم...
واو اینجا چقدر خوشگله...روی یه تپه بلند بودیم که کل جنگل زیر پامون بود و ماه انگار کنارمونبود...
خیلی خوشگل بود...دوس داشتم دستمو ببرم ماه رو لمس کنم...اونقدر محو اطراف بودم که نفهمیدم ساشا کی منو گذاشت رو زمین..وایستاده بودم یه جا و بادهن باز به این مکان رویایی نگاه میکردم...ساشا اومد کنارم و گفت خوشت میاد؟؟
با ذوق برگشتم طرفش و گفتم
_خوشم میاد!!!!عاشقشممممم ساشا..اینجا معرکه اس
لبخندی زد و چیزی نگفت
_ساشا
ساشا:جانم
_کی منو تبدیل میکنی؟؟
ساشا:همین الان
romangram.com | @romangram_com