#دختر_فوتبالیست_پارت_9
پسره شلوارک پاش بود.اما نميدونين چقدر مردم بهش خنديدن چون شلوارکش قرمز بود.
بعد از اينکه به راهمون ادامه داديم نسيم گفت:اخه دختره ي بي عقل اين چه کاري بود؟اگه شلوارک پاش نبود ميخواستي چه غلطي بکني؟
شونه هامو انداختم بالا
من-به من چه خودش خواست.
بهنوش-ايول به جراتت.ابرومونو خريدي
بعد از نيم ساعت راه رفتن رفتيم تو يه کافي شاپ و مثل اين دهاتيا هيچي سفارش نداديم و صبحانه ي خودمون رو در اورديم.هممون ظرفامون رو باز کرديم و شروع کرديم به خوردن.
بعد از چند دقيقيه بهنوش از جاش بلند شد و به سمت دستشويي دويد و منم زدم زير خنده.حالا نخند کي بخند.چون مارمولک خدا بيامرزم رو زير نونش گذاشته بودم بايد يکم ميخورد بعد ميديدش.
چيزي که عوض داره گله نداره.بهنوش با يه صورت بنفش اومد سر ميز نشست و ظرف غذاش رو هول داد طرف من.
بهنوش-خاک بر سر.تو بدت نمياد از اينا
من-چي شده خانوم داد و قال نميکنن؟؟
بهنوش-نکنه ميخواي جلوي اين همه ادم هر چي که لايقشي بهت بگم؟
من-نه پس بذار وقتي تنها شديم.
romangram.com | @romangram_com