رمان دختر فوتبالیست

#دختر_فوتبالیست_پارت_8

نميدونم تو اين دنيا چرا همه دوست دارن کوله ي من رو برام بيارن

رومو بر گردوندم بهش و گفتم:تو عرضه نداري شلوارت رو بکشي بالا اونوقت ميخواي کوله ي من رو برام بياري؟؟

پسره-ميخواي امتحان کن

من-چي رو؟

پسره-اينکه ميتونم شلوارم رو بکشم بالا يا نه

اول يکم تعجب کردم.بهنوش هم گفت که جوابشو نده اما مگه اون وجدان دخترانم ميذاشت که روشو کم نکنم؟

من-امتحان ميکنم

پسره کپ کرد.موند چيکار کنه.بهش نميخورد تو اين همه شلوغي شلوارشو بکشه پايين.

پسره-تو بيا امتحان کن

اولش گفتم ولش کن ارزشش رو نداره....اما بعدش رفتم جلوش واستادم ونگاهم رو انداختم تو چشماي گرد شدش گفتم:خودت خواستي

ولي نميدونين وقتي اين حرف رو زدم چقدر پشيمون شدم.پاهام داشت عين بيد ميلرزيد.

همه ايستاده بودن ما رو نگاه ميکردن.هول شده بودم.

گفتم چيکار کنم چيکار نکنم که اخر تصميم گرفتم انجامش بدم.نشستم و شلوارشو با تمام قدرت کشيدم پايين.وسريع چند قدم اومدم عقب.يه نفس راحت کشيدم و به پسره گفتم:من از تو پروو ترم.خودمم ميتونم کيفم رو بيارم.

romangram.com | @romangram_com