#دختر_فوتبالیست_پارت_7
بعد از اينکه جو اروم شد و منم يه نقشه ي درست و حسابي واسه جفتشون کشيدم از نسيم ساعت رو پرسيدم
نسيم-پنج و نيمه
من-خب خدا خفتون کنه حداقل اين عمليات کنسرت و نور افشاني تون رو ميذاشتين براي نيم ساعت ديگه اونطوري دلم خوش بود روزه جمعه اي تا 6 خوابيدم.
بهنوش درحالي که داشت ميخنديد گفت:
به خدا همش زيره سر همين نسيمه.ديشب گفت فردا زود بيدار بشيم بريم کوه.منم قبول کردم.اما تنها مشکلي که داشتيم بيدار کردن جناب عالي بود که پيشنهادش رو نسيم داد.
من-پيشنهاداتون بخوره تو سرتون.خب حالا بلند شين حاضر شين تا يه تپه اي دامنه اي چيزي رو بريم فتح کنيم.
نسيم رفت توالت و بهنوش هم گفت ميره صبحانه رو اماده کنه تا بالايه کوه بخوريم.منم دست به کار شدم.وقت تلافي بود.رفتم سوسک خوشگلم رو که ديروز پيداش کردم و کردمش تو يه شيشه رو از زير تختم اوردمش بيرون.چون شيشه سوراخ داشت زنده بود.
خيلي نازبود.از اون شاخ دار گنده ها.مارمولک خشک شدم رو هم که به بدبختي گيرش اوردم و کشدمش و خشکش کردم رو کردم تو جيب شلوارم.رفتم دم در توالت و از شانس خوبه من در رو قفل نکرده بود.يهو در رو باز کردم.اون بدبخت هم قافل گير شد و سريع از جاش بلند شد.منم سوسک رو انداختم روش و اومدم بيرون و در رو قفل کردم.
واي جاتون خالي صحنه اي بود واسه خودش.جيغ و دادي بود که نسيم ميکرد.بهنوش هم اومد که ببينه چه خبر شده.منم پريدم تو اشپزخونه و مارمولک رو کردم تو ظرف صبحانه ي بهنوش.
نسيم اومد بيرون و کلي موهام رو کشيد اما من فقط ميخنديدم.فقط مونده بود عکس العمل بهنوش.
رفتيم دربند.دو ساعت تمام داشتيم راه ميرفتيم.کولم رو از رو دوشم برداشتم و دستم گرفتم و لخ و لخ رو زمين کشيدمش.شر وشر عرق داشت ازم ميريخت.سه تا پسر که از اول راه پشت سر ما بودن قدم هاشون رو با ما ميزون کردن واوني که از همه به من نزديک تر بود گفت:
خوشگله اگه خيلي خسته شدي بده کولت رو برات بيارم
romangram.com | @romangram_com