#دختر_فوتبالیست_پارت_54

کوهيار ابروهاش رو انداخت بالا و به بدنم زل زد.داشتم زير نگاه مسخرش ذوب ميشدم.پشتم رو بهش کردم تا کمتر خجالتم رو ببينه.

کوهيار-چطوري اونا رو قايم کردي؟

من-لازم نميبينم بهت توضيح بدم

کوهيار-برام مهم نيس

اي بابا اينم که همش ادم رو ضايع ميکنه.جلوتر از کوهي رفتم و خودم رو به سر تمرين رسوندم.تو تمام طول تمرين کوهي همش پيش مربيمون محبي ميرف و باهاش پچ پچ ميکرد و بعدش نگاه عميقي بهم مينداخت و ميخنديد.

ميدونستم هيچ غلطي نميکنه.چون به قيافش نامرد نميخورد.بذار برام فيلم بازي کنه.منکه ميدونم چيزي نميگه.

بعد از تمرين اسپري زد عرق زدم .اينجوري بهتر بود.به نسيم و بهنوش هم خبر دادم که کوهي فهميده.اونا هم خيلي ترسيدن.خاک بر سرا فقط گفتن مواظب باش.يه راه حل هم جلوم نذاشتن.اينم از دوستاي من که از دوستام هم شانس نيوردم.

فکر کردم شايد کوهيار ديگه تمومش کرده اما کور خونده بودم.بعد از اينکه از سالن بدن سازي داشتيم ميومديم بيرون من داشتم با يکي از بچه ها که اسمش کيارش بود درباره ي معماري صحبت ميکردم.اونم رشتش معماري بود.

کوهيار بد جنس هم اومد کنار کيارش شونه به شونه شد و همراهه ما به راه افتاد.يهو وسط حرفاي من که داشتم درباره ي معماري خونه هاي قديمي زر ميزدم پريد و گفت:

شهاب تو چرا هيچوقت با ما حمام نمياي؟

کيارش هم حرفشو تائيد کرد و با هم شروع کردن به اصرار کردن که با ما حموم بيا.به چشماي کوهي زل زدم و يه لحظه ايستادم و به معزم فشار اوردم.

صورتم رو با ناراحتي پايين انداختم و با يه لحن مسخره ي ناراحت که خيلي ضايع بود گفتم:بچه ها راستش روبخواين....من.....من يه سوختگي خيلي بزرگ رو کمرم دارم که اينقدر که زشته هر کي ميبينش وحشت ميکنه.براي همين هيچوقت جلوي هيچکس لخت نشدم.ميدونم اگه شماها هم ببينيدش حالتون بد ميشه.من ترجيح ميدم تنهايي برم حموم.

کوهيار که متعجب شده بود گفت:خب لباستو بده بالا ببينيمش

romangram.com | @romangram_com