#دختر_فوتبالیست_پارت_5
فرهاد قهقه اي زد و گفت:بچه ها من ديرم شده ديگه بايد برم.
من-باشه برو ما هم ميخوايم حرفاي زنونه بزنيم.
فرهاد-خيلي رو داري به خدا
من-ايييش.با يه خانوم درست رفتارکن.
بعد از رفتن فرهاد ماهم 5 دقيقه اي نشستيم و بلند شديم بريم که يک دفعه فروشنده گفت:خانوما حسابتون
با تعجب برگشتم وديدم همه دارن به ما نگاه ميکنن.گفتم:مگه اون اقايي که تي شرت سورمه اي تنش بود حساب نکرد؟
فروشنده-نخير خانوم
رفتم نزديکش و گفتم:اما اون که اومد جاي صندوق
فروشنده:اره اومد و فقط پيتزاي دو نفر رو حساب کرد
برگشتم با حرص به بهنوش نگاه کردم و گفتم: اينقدر خسيسه؟
بهنوش خنديد و گفت:با اقاي من درست صحبت کنيد اقدس خانوم.
يه نگاه به نسيم کردم و گفتم:بيا بالا اون چرکاي کف دستتو
romangram.com | @romangram_com